گنجور

 
ناصر بخارایی

مسجد و میکده در ملک خدا این همه هست

فسق پنهانی و زهد به ریا این همه هست

از پی شاهد و می سرزنشم چند کنی

برو ای خواجه که در مذهب ما این همه هست

واعظا دفتر بدنامی عشاق مخوان

هیچ شک نیست که بر لوح قضا این همه هست

روی مقصود همه‌کس نتواند دیدن

در جهان چاه و ره و کور و عصا این همه هست

هر سعادت که کله گوشهٔ شاهان دارد

به سر دوست که در دلق گدا این همه هست

آخر ای مرغ سحر از ستم خار منال

در چمن شاخ گل و برگ گیا این همه هست

ناصرا محنت و راحت متعاقب باشد

غم مخور نیک و بد و درد و دوا این همه هست