نه جز تو اهل دل را دلبری هست
نه از تو در جهان شیرینتری هست
نثار گرد راهت گر دلی بود
فدای خاک پایت گر سری هست
۳
در وصلب به رویم بسته بادا
جز این در دو جهانم گر دری هست
به زلفت بسته نتوان شد همه عمر
که ما را نیز سودا و سری هست
کسی گردد ندیم خلوت خاص
که چون شمعش ز آتش افسری هست
۶
به درویشی مبین ما را که ما را
از آب چشم گلگون گوهری هست
دل از تقلید خالی کن که مقصود
برون از کفر و ایمان دیگری هست
طواف دیر کن دوری که او نیز
ز ملک لایزالی کشوری هست
نکردی یاد از ناصر که ما را
غلامی یا سگی یا چاکری هست