در آغوشم چو میآیی میان بهر خدا بگشا
گره از کار من تا وا شد بند قبا بگشا
متاع خویش نتوان کرد پنهان از خریداران
دکان رنگ و بو ای غنچه در پیش صبا بگشا
مکن کوتاه دامان کرم از دست محتاجان
گره از کیسه زر وا کن و چشم گدا بگشا
لب بربسته گردد سد راه رزق بر سایل
دهان خویش را بهر طلب چون آسیا بگشا
ز خود بیرون شود پیوند هستی را شکستی ده
میان خویش را چون نی برویی بوریا بگشا
دم صبح است ای ساقی در میخانه را واکن
بروی دردمندان رخنه دارالشفا بگشا
مکن در نوبهاران پیشه خود غنچه خسبی را
برو در باغ چون گل سینه بر کسب هوا بگشا
نگه را گل به دامن از بهار صبح پیری کن
چو شبنم چشم خود وقت سحر ای سیدا بگشا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت به آزادی و گشایش پرداخته است. شاعر از محبوب خود میخواهد که در آغوشش بیاید و به خاطر خدا گرهها و موانع را باز کند. او از غنچهها میخواهد که زیبایی و عطر خود را از خویش پنهان نکنند و به نتایج مثبتی دست یابند. همچنین، شاعر از دست محتاجان درخواست میکند که دامان کرم را کوتاه نکند و به آنان کمک نماید. او تأکید دارد که بسته نگهداشتن دهان و ناتوانی در طلب، میتواند شخص را از نعمتها دور کند. در ادامه، شاعر به اهمیت ارتباط با دیگران اشاره کرده و دعوت به گشایش در زندگی و بهبود شرایط را دارد. در نهایت، او از ساقی میخواهد که در میخانه را باز کند، تا دردمندان نیز بتوانند درمان یابند و در بهار، برکات جدیدی دریافت کنند.
هوش مصنوعی: وقتی به آغوش من میایی، خواهش میکنم که برای خدا گره از کارم باز کنی تا مشکلاتم برطرف شود.
هوش مصنوعی: محصول خود را نمیتوانی از خریداران پنهان کنی. ای غنچه، در برابر نسیم بگشا و خود را نشان بده.
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت خود را از نیازمندان دریغ نکن. دست خود را از کیسه طلا باز کن و به چشم نیازمندان نگاه کن.
هوش مصنوعی: اگر انسان در طلب روزی و رزق خود ساکت و خاموش باشد، مانند سدی بر سر راه روزیاش عمل میکند. بنابراین، باید دهان خود را برای درخواست و تقاضا باز کند و مانند آسیا به چرخش درآید تا به آرزوهای خود برسد.
هوش مصنوعی: اگر از خود جدا شوی و پیوندهایی که به وجودت وابسته است را بشکنی، میتوانی درونت را مانند نی که به آسانی میشکند، آزاد کنی و به تلاشی نو بپردازی.
هوش مصنوعی: صبح دم است، ای ساقی! در میخانه را باز کن و بر دردمنان راهی به دارالشفا بگشا.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، کار خود را به خواب غنچهها نسپار. به باغ برو و مانند گل، سینهات را به روی باد باز کن.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از نگه و نگاه صحبت میکند که مثل گلی زیباست و میخواهد آن را در دامن بهار صبحی، که نمایانگر جوانی و زندگی نو است، قرار دهد. شبنم که نماد تازگی و زندگی است، در سحرگاه به دل مینشیند و شاعر از سیدا میخواهد که در این لحظهٔ زیبا، نگاه خود را بگشاید و به حقیقت وجود بپردازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دل های پر از خون حرف آن زلف دو تا بگشا
سر این نافه را پیش غزالان ختا بگشا
ندارد طاقت بند گران بال پریزادان
بر آن اندام نازک رحم کن، بند قبا بگشا
نمی گنجد نسیم مصر در پیراهن از شادی
[...]
چه شد گاهی به حرفی آن دو لعل دلگشا بگشا
اگر از بهر ما نگشایی از بهر خدا بگشا
ز پهلوی تو عمری شد گشادی آرزو دارم
اگر خواهی که بگشاید دلم بند قبا بگشا
نخواهم رفت جایی، مرغ دستآموز صیادم
[...]
بیا مستانه چاک پیرهن پیش صبا بگشا
در فیضی به روی دیده های آشنا بگشا
ز ترک التفاتت، کام زهر آلوده ای دارم
به دلجویی زبان غمزهٔ شیرین ادا، بگشا
هوا تا عطسه در مغز غزالان ختن ریزد
[...]
الهی بر دلم ابواب تسلیم و رضا بگشا
بروی ما، دری از زحمت بی منتها بگشا
رهی ما را بسوی کعبهٔ صدق و صفا بنما
دری ما را بصوب گلشن فقر و فنا بگشا
ببسط وجه و اطلاق جبین اهل تسلیمت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.