جنونم دشت پیما شد کن ای مجنون حذر از من
بیابان داغها چون لاله دارد بر جگر از من
من آن صیدم که خاطرجویی صیاد می سازم
قفس کی می تواند کرد قطع بال و پر از من
ملامت گوی را از شکوه اش گرم است بازارش
زبان تیز و روی سرخ دارد نیشتر از من
زلیخا کرد انشا نامه ای از مصر با کنعان
که تا باشیم در عالم پسر از تو پدر از من
به وقت سوختن در انجمن پروانه می گوید
اگر هست اهل دردی پا گذارد پیشتر از من
به عزم کعبه بستم رخت در بتخانه افتادم
ندارد این بیابان رهروی گمراه تر از من
به بلبل گفت وقت رحلت گل از چمن شبنم
فغان از باغبان و ناله از تو چشم تر از من
به یاد زلف او شب تا سحر پرواز می سازم
نمی بیند به خواب آسایشی بالین پر از من
چسان چشم از تماشای جمالش کام برگیرد
پریرویی که غایب می شود در یک نظر از من
به گوش غنچه حرفی گفت گل وقت وداع او
ز تو زاری و آه از سرو و زور از خار و زار از من
زدم بر آب بعد از سوختن خاکستر خود را
جنون افگند شوری عاقبت در بحر و بر از من
مرا از چوب صندل ای طبیبان نیست بهبودی
مکش امروز چون راحت پرستان دردسر از من
مرا با اهل دل چون حلقه زنجیر پیوند است
جز از خویش دارد هر که می گیرد خبر از من
به جستجوی او گردم به یک دم گرد عالم را
غبارآلوده گردد مهر هنگام سفر از من
مرا از مادر ایام پندی هست در خاطر
شنو ای یوسف جان ها به ارواح پدر از من
به مطرب سیدا در بزم او میگفت از مستی
نوا از زنی ترنم کردن از تو شعر تر از من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات شدید و جنونآمیز عاشقانه پرداخته است. شاعر خود را به عنوان یک صید معرفی میکند که تحت تأثیر عشق، تنها در جستجوی معشوق است. او از سختیها و دردهای ناشی از عشق میگوید و اینکه چگونه در عشق، حتی در سوختن و رنج، زندگی را ادامه میدهد. شاعر به تصویرسازیهای شاعرانه و نمادین پرداخته و از عواطف و احساسات عمیق خود نسبت به معشوق سخن میگوید. به طور کلی، این اثر در قالب توصیفاتی زیبا، از آشفتگی روحی و دلدادگیهای عمیق حکایت دارد.
هوش مصنوعی: جنون من در دشت گستردهای سرگردان شده است. ای مجنون، مراقب من باش، چون بیابان، داغها بر دل من مانند لالههایی است که در دل خود درد و زخم دارند.
هوش مصنوعی: من شکارچیای هستم که با جستجوی خاطرهها، خودم را در دام میاندازم. قفس نمیتواند پر و بال مرا قطع کند و از خودم جدا کند.
هوش مصنوعی: انتقادکننده در دل خود از اندوهی که دارد، بسیار مشغول است. او زبانی تند و چهرهای سرخرنگ دارد و به گونهای سخن میگوید که مثل نیشتری تند، به عمق وجود انسانها نفوذ میکند.
هوش مصنوعی: زلیخا نامهای از مصر به کنعان نوشت و در آن گفت که ما هر دو در این دنیا به هم وابستهایم: تو برای من پدر هستی و من برای تو فرزند.
هوش مصنوعی: پروانه در جمع میگوید وقتی که در حال سوختن است، اگر کسی واقعاً اهل درد و رنج باشد باید زودتر از او به اینجا بیاید و آزمایش کند.
هوش مصنوعی: تصمیم گرفتم به سوی کعبه سفر کنم، اما در میانه راه به بتخانه افتادم. در این بیابان، هیچ کس گمراهتر از من نیست که نمیداند چگونه باید به مقصد برود.
هوش مصنوعی: بلبل به دیگران میگوید وقتی گل از باغ جدا میشود، باید بر گلها و محافظان آن غمگین بود و اشک از چشمان خود جاری خواهد شد، چرا که حالا دیگر وقت وداع است و درد و فراق وجود دارد.
هوش مصنوعی: تا صبح به یاد موهای او خیال پرواز میکنم، ولی او در خواب هم نمیبیند که بر پشتی پر از اشک من چقدر بیقرارم.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم بدون اینکه از زیبایی او دل بکنم، کسی که در یک لحظه با نگاهی به من، غایب میشود؟
هوش مصنوعی: گل در لحظهی جدایی به غنچه میگوید که از تو دلگیرم، و از آه و زاریام نیز مبادرت نکن، زیرا همهی این دردها از وجود خار و ناتوانی من ناشی میشود.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه خاکستر خود را بر آب زدم، احساس جنون به من دست داد و در نهایت شوری و شوریدگی در دریا و زمین به وجود آمد.
هوش مصنوعی: ای پزشکان، مرا با چوب صندل و داروهای خود بهبود ندهید، امروز مرا تداوی نکنید، زیرا من مانند کسانی که به دنبال آسایش هستند، از درد و زحمت دوری میجویم.
هوش مصنوعی: من با اهل دل مانند حلقهای از زنجیر به هم متصل هستم و هر کسی که از من خبری دارد، تنها به خودی خود میرسد و به دیگران مرتبط نیست.
هوش مصنوعی: من در تلاشم تا او را پیدا کنم، و به یک لحظه تمام جهان را در غبار آلوده میکنم، چون وقتی که سفر میکنم، خورشید در دل من غمگین میشود.
هوش مصنوعی: از زمانی که به دنیا آمدم، پندی از مادر ایام در ذهنم است. ای یوسف عزیز، این را از جانم به ارواح پدر بگو.
هوش مصنوعی: در مجلس شادی، فردی به نوازنده میگوید که از شوق و خوشحالی نوای زیبایی بزند و از زن هم میخواهد که مانند من شعر دلنشینی بخواند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
بگو تا گریه را دامان کوشش بر کمر بندم
اگر بر دل غباری داری ای روشن گهر از من
نمی آیی به بالینم نمی گیری خبر از من
الهی دل به بی رحمی دهی گردن بتر از من
به کنج خانه امشب از غمت چندان فغان کردم
که در فریاد شد همچون جرس دیوار و در از من
من آن مرغم که در صحن گلستان بود پروازم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.