از ریاضت نفس را کردم کباب خویشتن
پشه گیرم گرد ساقی از شراب خویشتن
آرزوی صبح همچون شمع چشمم را گداخت
سوختم در انتظار آفتاب خویشتن
بی قرار بسمل تیغ خودم جان می دهم
گشته سیماب را از اضطراب خویشتن
صرف کردم عمر خود با دوستان منقلب
ریختم در شیشه ساعت گلاب خویشتن
پیش مرگ خویش چون پروانه کردم بزم را
چشم تا چون شمع پوشیدم ز خواب خویشتن
حلقه بر درهای کوی اغنیا دست رد است
سایل از زنجیر می یابد جواب خویشتن
چشم نگشایم نگیرم یوسفی تا در کنار
بس که هر شب گرگ می بینم به خواب خویشتن
سیدا از بس که دارم داغ بر بالای داغ
از نمک می ریزم آتش در کباب خویشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.