بی تو امشب سوخت از تب استخوان پیکرم
آتش افتادست همچون شمع بر مغز سرم
پرتو خورشید بر دوشم گرانی می کند
بر زمین چون شانه افتادست جسم لاغرم
بر سرم دست مروت می شود چون شانه خشک
سرمه گردد سنگ از همراهی چشم ترم
کاروان را خواب شیرین باشد آرام سپند
ناز بالین را کند سنگ فلاخن بسترم
جا در آتش کردن و ناسوختن تن پروریست
از سمندر شکوه ها دارد سپند مجمرم
سعی بیجا داد بر آغوش پروازم شکست
شد خراب از چاک دیوار قفس بال و پرم
کاسه گرداب می گردد به دریا گردباد
گر به بحر از تشنگی سازد شکایت ساغرم
دانه یی از گردش ایام تا آرم به دست
همچو سنگ آسیا دستار گردد بر سرم
نیست تردستی که سازد غور در بحر سخن
ماند در پشت صدف ناشسته روی گوهرم
سوختم آخر ز دست ناتوان بین سیدا
چشم گردون روشن است امروز از خاکسترم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالتی پر درد و رنج سخن میگوید که در absence معشوق احساس میکند. او به شدت دچار تشنگی روحی و جسمی است و حس میکند که وجودش در آتش عشق میسوزد. وزن سنگین زندگی بدون معشوق بر دوش او بار کرده و احساس خستگی و بیحالی میکند. آرزوی پرواز و آزادی در دلش خاموش شده و به حالتی از ناامیدی و یاس دچار شده است. در نهایت، او تیرهروزی و سوختگی خود را در نبود معشوق میپذیرد و به خاک سپردن خود اشاره میکند. این شعر تصویری غمانگیز از عشق و درد جدایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بدون تو، امشب از شدت عشق و دلتنگی، بدنم در حال سوختن است. آتش مانند شمعی بر سرم فرو افتاده است.
هوش مصنوعی: نور خورشید که بر دوش من میتابد، بار سنگینی را احساس میکنم. انگار که بدن لاغرم بر زمین افتاده و تحمل این سنگینی برایم دشوار است.
هوش مصنوعی: وقتی بر سرم محبت و مهربانی میبارد، حالتی پیدا میکنم که حتی چیزهای سخت و بیروح هم نرم و لطیف میشوند، مانند اینکه سنگی از همراهی با چشمان اشکآلود من، نرم و لطیف شود.
هوش مصنوعی: کاروان در آرامش و راحتی به خواب رفته است و در این خواب، آرامش و ناز را تجربه میکند، در حالی که بستر او سنگی و سخت است.
هوش مصنوعی: جای زخم و سوختن در آتش، نشانهی پروراندن روحی قوی و باعظمت است؛ مانند سمندری که از آتش نمیسوزد و همچنان شکوهمند و با ارزش باقی میماند.
هوش مصنوعی: تلاشهای بیفایده باعث شد که نتوانم به آرزوهایم دست پیدا کنم و در نتیجه، همه چیز از هم پاشید و نتوانستم از محدودیتهایم فرار کنم.
هوش مصنوعی: کاسه گرداب در دریا میچرخد و اگر طوفانی به دریا بیفزاید، ساغری که از عطش شکایت دارد، چیزی جز نوشیدنی نمیتواند باشد.
هوش مصنوعی: یک دانه از روزگار را که به دست میآورم، مانند سنگ آسیا، بر سرم تبدیل به پوششی میشود.
هوش مصنوعی: هیچ کس وجود ندارد که بتواند به عمق معانی سخنان برود، درست مانند که من در پشت صدفی پنهان ماندهام و گوهرم هنوز نشسته و پاک نشده است.
هوش مصنوعی: من در نهایت در اثر ناتوانی سوختهام، اما امروز چشمان آسمان از خاکسترم روشن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معدن شادیست این معدن جود و کرم
قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم
مهتر شاهان گیتی را همیشه کهترم
گر بخدمت نامدم معذور دارد مهترم
من بدیوان و سرای پادشاه دیگرم
گرچه نگذارد که یک روز از در او بگذرم
هر دو درگه را یکی بینم همی چون بنگرم
[...]
ظاهر شده است اینجا معدن جود و کرم
قبلۀ ما روی دوست قبلۀ هر کس حرم
گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم
بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی
خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم
منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی
[...]
هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون میبرم
عالمی از عالم وحدت به کف میآورم
تخت و خاتم نی و کوس رب هبلی میزنم
طور آتش نی و در اوج انا الله میپرم
هرچه نقش نفس میبینم به دریا میدهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.