گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

بی تو امشب سوخت از تب استخوان پیکرم

آتش افتادست همچون شمع بر مغز سرم

پرتو خورشید بر دوشم گرانی می کند

بر زمین چون شانه افتادست جسم لاغرم

بر سرم دست مروت می شود چون شانه خشک

سرمه گردد سنگ از همراهی چشم ترم

کاروان را خواب شیرین باشد آرام سپند

ناز بالین را کند سنگ فلاخن بسترم

جا در آتش کردن و ناسوختن تن پروریست

از سمندر شکوه ها دارد سپند مجمرم

سعی بیجا داد بر آغوش پروازم شکست

شد خراب از چاک دیوار قفس بال و پرم

کاسه گرداب می گردد به دریا گردباد

گر به بحر از تشنگی سازد شکایت ساغرم

دانه یی از گردش ایام تا آرم به دست

همچو سنگ آسیا دستار گردد بر سرم

نیست تردستی که سازد غور در بحر سخن

ماند در پشت صدف ناشسته روی گوهرم

سوختم آخر ز دست ناتوان بین سیدا

چشم گردون روشن است امروز از خاکسترم

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

معدن شادیست این معدن جود و کرم

قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم

قطران تبریزی

مهتر شاهان گیتی را همیشه کهترم

گر بخدمت نامدم معذور دارد مهترم

من بدیوان و سرای پادشاه دیگرم

گرچه نگذارد که یک روز از در او بگذرم

هر دو درگه را یکی بینم همی چون بنگرم

[...]

عین‌القضات همدانی

ظاهر شده است اینجا معدن جود و کرم

قبلۀ ما روی دوست قبلۀ هر کس حرم

انوری

گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی

ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم

بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی

خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم

منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی

[...]

خاقانی

هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون می‌برم

عالمی از عالم وحدت به کف می‌آورم

تخت و خاتم نی و کوس رب هب‌لی می‌زنم

طور آتش نی و در اوج انا الله می‌پرم

هرچه نقش نفس می‌بینم به دریا می‌دهم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه