تا تو آلوده به خون ساختهای خنجر خویش
من برآورده ام از چاک گریبان سر خویش
تا تو ای شعله جواله نمودار شدی
شمع و پروانه نشستند به خاکستر خویش
ید بیضا شود و بوسه زند پای تو را
بهر تسلیم تو دستی بنهم بر سر خویش
سنبل زلف تو بازوی مرا خواهد تافت
مار بسیار گرو بردن ز افسونگر خویش
بیرخت سوختم و نیست قرارم چو سپند
می کنم بازی طفلانه به خاکستر خویش
بر لب آب روان سرو برومند شود
می دهم قد تو را جای به چشم تر خویش
به کجا شکوه کنم از ستم کاکل تو
من خود انداخته ام روز سیه بر سر خویش
طاق ابروی تو را مد نظر ساخته ام
می دهم تیغ تو را آب ز چشم تر خویش
سیدا هست دماغم همه شبها روشن
کرده ام روغن این شمع ز مغز سر خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد قلبی شاعر میپردازد. شاعر با مقایسه عشق خود با آتش و خنجر، از آسیبهایی که از سوی معشوق متحمل شده است سخن میگوید. او به زیباییها، دردها و نیرنگهای عشق اشاره میکند و بیان میکند که تمامی این امور بر روی او تأثیر گذاشته است. او همچنین بر این نکته تأکید میکند که حتی با وجود درد و رنج، در نهایت عشقش را از دست نخواهد داد و به زیباییهای معشوق ادامه خواهد داد. در پایان، شاعر به این نتیجه میرسد که درد و رنج او ناشی از خودِ عشق است و او خود با دستانش، این روزهای سیاه را برای خود به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و اعمالت، خنجر خود را بیرون کشیدهام و در برابر خطرات قرار گرفتهام، در حالی که خودم در معرض آسیب و خطر هستم.
هوش مصنوعی: وقتی تو به عنوان شعلهای پرنور ظاهر شدی، شمع و پروانه از شدت زیبایی تو به حالت خاموشی و خاکستر درآمدند.
هوش مصنوعی: دست من مثل معجزهای روشن و سفید به سمت تو دراز میشود و با نهایت فروتنی، پای تو را میبوسم تا نشان دهم که به تو تسلیم هستم و دستم را بر سر خود میگذارم.
هوش مصنوعی: زلف سنبلگون تو مانند بازوی من را در بر خواهد گرفت و من در دام افسونگری خودت گرفتار میشوم.
هوش مصنوعی: من در آتش عشق تو سوختهام و از شدت درد آرامشی ندارم. مانند کودکانی که با خاکستر خود بازی میکنند، به بازی با یاد خاطرات و احساسات گذشتهام میپردازم.
هوش مصنوعی: نزدیک آب زنده، درخت بلندی میروید. من قد تو را به عنوان جایگاهی برای چشم بارانیم قرار میدهم.
هوش مصنوعی: به کجا از ظلم و ستم موهای زیبای تو شکایت کنم؟ من خودم روزهای بد را بر سر خود آوردهام.
هوش مصنوعی: من به زیبایی تیرگی ابرویت توجه کردهام و میخواهم با اشکهای چشمانم، تیغ محنتت را تیز کنم.
هوش مصنوعی: همیشه در دل شبها از فکر و اندیشهام روشنایی میگیرم و مانند اینکه روغن شمع را از مغز خودم تهیه کنم، ذهنم را روشن نگه میدارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش
خویش را غیر مینگار و مران از در خویش
سر و پا گم مکن از فتنه بیپایانت
تا چو حیران بزنم پای جفا بر سر خویش
آن که چون سایه ز شخص تو جدا نیست منم
[...]
روشنی بخش دلم شد تن غم پرور خویش
روشنست آینه شمع ز خاکستر خویش
سگ آن رند قلندر صفت شاه وشم
کز سفال سگ او ساخته جام زر خویش
من بیمار چنان زار شدم کز تن من
[...]
تا کی از گریه توان منع دو چشم تر خویش
بعد از این ما و خجالت به نصیحت گر خویش
شود از گرمی داغ جگرم، خاکستر
گر شب هجر ز الماس کنم بستر خویش
بر زلیخا، به ره عشق، همین طعنه بس است
[...]
از پی رفع خمار دل غمپرور خویش
همه خون گردم و جوشم ز دل ساغر خویش
سینه شوقم و از داغ کنم پنبه داغ
زخم ناسورم و ز الماس کنم نشتر خویش
جگر تشنه که از شعله مبادا سیراب
[...]
دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سر خویش
آنچه پروانه ندیدست زبال و پر خویش
منعم از ناله چرا فاش چو شد راز نهان
چیست در خانه که من قفل زنم بر در خویش
خانه زاد جگر سوخته ماست همان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.