تا چو پروانه کشم شمع تو را در بر خویش
بهر تسخیر خدنگ تو بسوزم پر خویش
همه شب تازه کنم داغ تو را در بر خویش
چمن لاله تماشا کنم از بستر خویش
قوت بال مرا داد رهایی از دام
ماند عنقا سر تسلیم به زیر پر خویش
دیده ام عاقبت هستی خود را چو سپند
می روم ناله کنان بر سر خاکستر خویش
تا حواسم نشود صرف به این بی خردان
می برم آرزوی پنجه غارتگر خویش
من همان روز که بیرون شدم از ملک عدم
ریختم اشک به حال پدر و مادر خویش
می رود دست به دست این فلک شعبده باز
هر که چون گوی ندانسته ز پا تا سر خویش
سر خود تکمه پیراهن خود ساخته ام
پای بیرون نگذارم ز ته چادر خویش
سیدا بحر به گرداب نمی پردازد
پیش ارباب کرم چند برم ساغر خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و عاطفه عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او به تصویر پروانهای میماند که به شمع معشوق نزدیک میشود و همه چیز را برای تسخیر محبت او فدای میکند. شاعر از درد و حسرتی که در دل دارد، سخن میگوید و از تلاشش برای حفظ شور و اشتیاق در زندگیاش، حتی در برابر ناامیدیها. او همچنین به خودآگاهی و تأمل در زندگیاش پرداخته و با یادآوری پدر و مادرش، به ارتباط عمیقش با خانواده اشاره میکند. در نهایت، شاعر بر تداوم تلاش برای نگه داشتن هویت و حقیقت خود تأکید دارد. این شعر حسرت و آرزوی عمیق انسانی را در برابر عشق و زندگی نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من مانند پروانهای به دور شمع تو میگردم و برای تسخیر تیر عشق تو، بالهای خود را میسوزانم.
هوش مصنوعی: هر شب من دلتنگی و عشق تو را در قلب خود زنده میکنم و از بستر خود به تماشای زیبایی لالهها در چمن مینشینم.
هوش مصنوعی: پرواز من را قوتی داد که از دام رهایی یابم، همچنان که عنقا سر خود را به زیر بالهایش تسلیم میکند.
هوش مصنوعی: در نهایت زندگیام را همانند نگاهی به آتشسوزی، میبینم که با صدای ناله بر روی خاکسترهای خود قدم میزنم.
هوش مصنوعی: من به چیزهای بیمورد و بیفایده فکر نمیکنم و آرزوی قدرت و تسلط بر جهان را در ذهن خود دارم.
هوش مصنوعی: من از روزی که به دنیا آمدم، به یاد پدر و مادر خود اشک ریختم.
هوش مصنوعی: این دنیا مانند یک شعبدهباز است و افراد در آن مانند گویهایی هستند که بدون آگاهی از ناپایداری و بازیهای تقدیر، از یک نفر به نفر دیگر منتقل میشوند. هر کسی که از خود بیخبر است، مانند گویای است که در این بازی گرفتار شده و نمیداند چه بر سرش میآید.
هوش مصنوعی: من برای خودم یک دکمه از پیراهنم درست کردهام و نمیگذارم پایم از زیر چادر بیرون بیفتد.
هوش مصنوعی: سید بزرگوار، به خاطر موقعیت اجتماعیاش، هرگز در مشکلات و گرفتاریها به دنبال کارهای عجولانه نمیرود. او در کنار بزرگان و مهربانان، از نعمتها و خوشیهای زندگی بهرهمند میشود و به سهم خود از این دنیا استفاده میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش
خویش را غیر مینگار و مران از در خویش
سر و پا گم مکن از فتنه بیپایانت
تا چو حیران بزنم پای جفا بر سر خویش
آن که چون سایه ز شخص تو جدا نیست منم
[...]
روشنی بخش دلم شد تن غم پرور خویش
روشنست آینه شمع ز خاکستر خویش
سگ آن رند قلندر صفت شاه وشم
کز سفال سگ او ساخته جام زر خویش
من بیمار چنان زار شدم کز تن من
[...]
تا کی از گریه توان منع دو چشم تر خویش
بعد از این ما و خجالت به نصیحت گر خویش
شود از گرمی داغ جگرم، خاکستر
گر شب هجر ز الماس کنم بستر خویش
بر زلیخا، به ره عشق، همین طعنه بس است
[...]
از پی رفع خمار دل غمپرور خویش
همه خون گردم و جوشم ز دل ساغر خویش
سینه شوقم و از داغ کنم پنبه داغ
زخم ناسورم و ز الماس کنم نشتر خویش
جگر تشنه که از شعله مبادا سیراب
[...]
دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سر خویش
آنچه پروانه ندیدست زبال و پر خویش
منعم از ناله چرا فاش چو شد راز نهان
چیست در خانه که من قفل زنم بر در خویش
خانه زاد جگر سوخته ماست همان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.