با من ز عرضحال زبان در دهان نماند
اکنون ز حال خویش چگویم سخن نماند
گوهر ز بحر و لعل ز کان شکوه می کنند
آسوده خاطری به کسی در وطن نماند
با کهربا رجوع کنند اهل روزگار
امرو آبرو به عقیق یمن نماند
آورده رو به ابر ز بی شبنمی چمن
رنگ حیا به روی گل یاسمن نماند
پروانه یی که رقص رود گرد شمع کو
روشندلی که گرم کند انجمن نماند
از چشم نوخطان نگه دلبری رمید
از بوی مشک اثر به غزال ختن نماند
گشتیم پیر و رفت ز سر عقل و هوش ما
فصل خزان رسید و کسی در چمن نماند
از دست روزگار زدیم چاک جیب خویش
بر دوش من چو یوسف گل پیرهن نماند
مانند کلک مو شدم ای سیدا خموش
چون خامه شکسته مجال سخن نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و احساسات شاعر درباره جهان و زمانهای که در آن زندگی میکند، میپردازد. شاعر به تنگدستی و بیحالی خود اشاره کرده و میگوید هیچ سخنی درباره حالش باقی نمانده است. او به زیبایی و ارزشهایی که دیگر در جامعه دیده نمیشود، اشاره میکند و میگوید که آرامش و صفا در وطن در حال فزونی است. شعر بر فقدان زیباییها و آثار انسانیت تأکید میکند و به ناامیدی و یأس از دنیا و آدمیان اشاره دارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که دیگر مجال برای بیان احساسات و افکارش باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: حال من به حدی نابسامان است که قدرت بیان آن را ندارم. دیگر هیچ چیزی از خودم برای گفتن ندارم.
هوش مصنوعی: جواهرها از دریا و سنگهای قیمتی از معادن زینت میجویند، اما در وطن کسی نیست که با خیال راحت زندگی کند.
هوش مصنوعی: افرادی که امروزه به دنبال جلب توجه و اعتبار هستند، دیگر نمیتوانند به ارزشهای اصیلی مانند عقیق یمن تکیه کنند.
هوش مصنوعی: چمن به خاطر نبود باران، رنگ حیا و شادابی خود را از دست داده و در این وضعیت، زیبایی و طراوت گل یاسمن تحتالشعاع قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: پروانهای که دور شمع میچرخد و رقص میکند، از روشنی و شعف خود میتواند جمعی را گرم و شاداب کند، اما حالا در این جمع دیگر نیست.
هوش مصنوعی: نگاه زیبا و جذابی که از چشمان دلبرانه میتابد، باعث میشود که حتی بوی خوش مشک نیز بر روی غزالهای ختن تأثیری نداشته باشد و گویی آنها از این زیبایی رمیدهاند.
هوش مصنوعی: ما پیر شدهایم و عقل و هوشمان از دست رفته است. فصل پاییز فرارسیده و دیگر کسی در باغ و چمن نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر سختیهای زندگی، به شدت به مشکلات مالی دچار شدهایم، به طوری که دیگر چیزی برای پوشیدن و زینتکردن نداریم، مانند یوسف که لباس زیبا و پرزرق و برقش را از دست داد و به خاطر شرایطی که در آن بود، به شدت آسیب دید.
هوش مصنوعی: به مانند پر مویی شدم، ای بزرگوار، سکوت کن. چون قلم شکسته است و دیگر فرصتی برای سخن گفتن ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آثار عشق در دل چون سنگ من نماند
در بیستون من اثر از کوهکن نماند
تا رنگ من شکسته خود را درست کرد
گلگونه در بساط سهیل یمن نماند
آمد خزان نسیم گل و یاسمن نماند
باد بهار رفت و هوای چمن نماند
تاراج کرد باد خزان اهل باغ را
در غنچه رنگ و در بر گل پیرهن نماند
بیرون شدم ز بیضه و گشتم اسیر غم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.