باغبانی کو که آید گل در آغوشم کند
جامه برگ کرم چون سرو بر دوشم کند
سرو قدی کو که آید جا در آغوشم کند
یاد عمر رفته از خاطر فراموشم کند
می روم از بزم می ناخورده آن ساقی کجاست
دست من بندد سبوی باده بر دوشم کند
ساغرم چون کاسه گرداب عمری شد تهیست
نیست در دریا حبابی رفته سرپوشم کند
چون کمانی حلقه سازم گوشه گیری اختیار
پیش از آن ساعت که دوران خانه بر دوشم کند
در چمن مشت پر من لایق تکلیف نیست
باغبان را به که از خاطر فراموشم کند
سیدا از شادی و غم فارغ است آئینه ام
گر به زر گیرد سپهرم ور نمد پوشم کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرمه در چشمی نمی بینم که خاموشم کند
باده از جامی نمی نوشم که مدهوشم کند
می کشم خمیازه همچون هاله شبها تا به روز
چرخ شاید ماهرویی را در آغوشم کند
کرده ام چون سرو نام خود به آزادی علم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.