قامتش چون از بهار جلوه رعنا می شود
چون گل خمیازه آغوش نظر وا می شود
گر نسازد زلف آهم را جنون مشاطه گی
در گلوی من نفس زنجیر سودا می شود
از کلاهم گل کند برگ خزان و نوبهار
بر سرم دست مروت شاخ رعنا می شود
شیر می آید برون از کوه بهر کوهکن
روزیی صاحب هنر از سنگ پیدا می شود
می تپد دل در برم چندان که از خود می روم
استخوانهای تن من موج دریا می شود
آدمی را مرگ همعصران کند دانای وقت
سرو هنگام خزان در باغ یکتا می شود
در ملامت ماند شیرین از هلاک کوهکن
عاشق از خود چون رود معشوق رسوا می شود
سیدا آن لاله رو هر جا که منزل می کند
داغ خون آلود من چشم تماشا می شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و احساساتی عمیق و پیچیده را به تصویر میکشد. شاعر از زیبایی قامت معشوق به عنوان نمادی از بهار و شکوفایی یاد میکند و زلفهایش را به جنونی که در دل ایجاد میکند، نسبت میدهد. همچنین، با توصیفاتی از ناحیه طبیعت، مثل گل و خزان، به ارتباط عمیق بین عشق و زندگی اشاره میکند. مرگ و دوری از معشوق نیز به عنوان تجربیاتی تلخ و آشنا مطرح میشود که آن را متوجه وجود آدمی میسازد. در نهایت، شاعر با اشاره به درد و غم عشق، حسرت و تمنای دیدار محبوب را بیان میکند.
هوش مصنوعی: قد و قامت او همچون بهار زیبا و دلربا است و وقتی به او نگاه میکنی، دل انسان مانند گلی که خمیازه میکشد، باز و گشوده میشود.
هوش مصنوعی: اگر زلفهای آهم به جنون مشاطه نمیرسید، در گلوی من نفس زنجیر عشق میشد.
هوش مصنوعی: از کلاهم گل میروید و درختان با محبت و زیبایی بر سرم سایه میافکنند.
هوش مصنوعی: شیر از کوه بیرون میآید تا کارگر ماهر را امتحان کند، و به همین ترتیب، از دل سنگ، انسانهای با استعداد و هنرمند پیدا میشوند.
هوش مصنوعی: دل من به شدت و با هیجان به تپش درآمده است، به طوری که انگار از خودم جدا میشوم و استخوانهایم مانند امواج دریا به حرکت درمیآیند.
هوش مصنوعی: انسان هنگام مرگ همدورههایش را در مییابد، مانند دانایی که در فصل خزان در باغی به تنهایی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: شیرین که در سختی و سرزنشها قرار دارد، از هلاکت و نابودی در امان نمیماند. عاشق، که مانند کوه کن است، از خود گذشته و در برابر معشوق همچون رود، رسوا و هویدا میشود.
هوش مصنوعی: هر جا که آن لالهرو (دختر زیبا) اقامت کند، نشانی از داغ دل من که پر از خون است، نمایان میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که تو دلتنگی، از گریه دلت وامیشود
تنگنای عشق زین خمخانه صحرا میشود
هر کرا توفیق عیبِخویشبینی دادهاند
بعد مردن بر مزارش کور بینا میشود
بسترم برداشت موج از استخوان پهلویم
[...]
عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود
در میان شیر خالص موی رسوا میشود
زشت در سلک نکویان مینماید زشتتر
پای طاوس از پر طاوس رسوا میشود
میکند خلق بزرگان در هواخواهان اثر
[...]
حسرت مخمورم آخر مستی انشا میشود
تا قدح راهی است کز خمیازهام وامیشود
جز حیا موجی ندارد چشمهٔ آیینهام
گرد من چندان که روبی آب پیدا میشود
بس که دارد بینشانی پرده ناموس من
[...]
دل ز بیداد غم خوبان مصفا میشود
از غبار راه یوسف، کور بینا میشود
از تو زیبا مینماید دل به هر نوعی بری
عشوهگر با ناز همراه است رعنا میشود
آنچه من در گریهٔ خود دیدهام از روی تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.