شبی که خانه ام از روی یار گلشن بود
دماغ سوخته من چو شمع روشن بود
به گرد یار چو پروانه رقص می رفتم
میان آب و عرق شمع تا به گردن بود
چمن چو تاج سیاهوش می نمود از دور
به دشت در نظرم لاله چاه بیژن بود
کریم را نشود دست کوتاه از احسان
به دیده هر گهری داشتم به دامن بود
مباد صبح به بزمم زند شبیخونی
ز شام تا به سحر چشم من بروزن بود
ز جوی شیر نشد نرم سینه شیرین
چو کوهکن جگر او ز سنگ و آهن بود
نمی رسید خیالم به فکر غازیی بیک
شبی که دوش سخن پای تکیه من بود
چو سیدا ز دلم گریه گرد کلفت برد
چراغ خانه ام امشب ز آب روشن بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهی که شمع رخش نور دیدهٔ من بود
ز دیده رفت و مرا سوخت این چه رفتن بود
مرا کشندهترین ورطهٔ محل وداع
سرشگ رانی آن سر پاکدامن بود
فکند چشم حسودم جدا ز دوست چه دوست
[...]
قبیلهای که در اطراف او معین بود
زهر بلیه در آن روزگار ایمن بود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.