در گلستان سایه تازان قامت رعنا فتاد
سرو را چون بید مجنون لرزه بر اعضا فتاد
خیرگاه حاتم طایی که بر پا کرده بود
حیف در ایام این بی دولتان از پا فتاد
ساغر خود چون حباب از تشنگی بردم به بحر
آن هم از دستم جدا گردید و بر دریا فتاد
شد دهانم خشک تا آمد مرا آبی به چشم
تا لب نانی به دست افتاد دندان ها فتاد
بزم آخر گشت و از میخانه آثاری نماند
کار ساقی این زمان بر ساغر و مینا فتاد
سیدا بیرون نیاید گردباد از پیچ و تاب
می کند سرگشته دوران هر که در صحرا فتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تصویرسازی زیبایی از طبیعت و احساسات خود میپردازد. او از افتادن قامت رعنا در گلستان و لرزش سروها به مانند بید مجنون سخن میگوید. شاعر به خیرگاه حاتم طایی اشاره میکند که در روزگار بیدولتی از بین رفته است. همچنین، او از تشنگی خود و افتادن ساغر به دریا صحبت میکند و به خشکی دهانش و دشواری پیدا کردن آب و نان اشاره میکند. در پایان، شاعر به این نکته میرسد که بزم و شادی به پایان رسیده و دیگر آثاری از میخانه باقی نمانده است و هر که در این دنیا سرگردان شود، تحت تأثیر زمان قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: در باغ، با زیبایی و شکوه، دختری ظریف و دلربا نمایان شد و قامتش چنان بود که در برابر سرو، آن درخت بلند و استوار، قرار گرفت. ناگاه، حالتی از شگفتی و ناآرامی به درخت دست داد و به نحوی به لرزه افتاد، گویی که تحت تأثیر زیبایی او دچار اضطراب شده است.
هوش مصنوعی: خیرات و بخششهای حاتم طایی که او به دیگران میکرد، در روزگار این بیدولتها و بیقدرتها نابود شده و از بین رفته است.
هوش مصنوعی: پیالهام را مثل حباب از تشنگی به دریا بردم، اما همانطور که نزدیک شدم، از دستم slipped و به دریا افتاد.
هوش مصنوعی: چنان دهانم خشک شده بود که منتظر بودم به چشمم آبی بریزد و تا به دستم نانی برسد، دندانهایم هم ریختند و از بین رفتند.
هوش مصنوعی: مراسم به پایان رسید و دیگر نشانی از میخانه باقی نمانده است. در این لحظه، کار ساقی بر ساغر و مینا افتاده و به سراغ آنها رفته است.
هوش مصنوعی: گردباد به سادگی از میان پیچ و خمها بیرون نمیآید و هر کس که در بیابان بماند و سردرگم شود، تحت تأثیر زمان و سرنوشت قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
نه ز می هرجا تنکظرفی که برد از پا فتاد
آنکه لاف پهلوانی زد هم از صهبا فتاد
گردباد از سیر صحرا پای در دامن کشید
نوبت هاموننوردی تا با شک ما فتاد
گریه نبود دیدهام گر دجلهافشانی کند
[...]
از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد
پرده دریا درد موجی که بی پروا فتاد
عشق بی پروا دماغ خانه آرایی نداشت
این گره در کار دریا از حباب ما فتاد
صبر نتوانست پیچیدن عنان راز عشق
[...]
تا بگلشن را او با آن قد رعنا فتاد
چون الف هر سرو از دنبال آن بالا فتاد
خم تهی شد از می و دور قدح از پا فتاد
بزم آخر گشت و طاقی از سر مینا فتاد
بی ادب خود را به اندک فرصتی سازد هلاک
بیستون از جا برفت و کوهکن از پا فتاد
مرغ دل را در کمند آورد و گرد دل نگشت
[...]
وز پس چندی نهال زندگیش از پا فتاد
شاه اسمعیل، پورش تند و بیپروا فتاد
از پس او شه محمد کور و نابینا فتاد
و ندر این دوران به کشور شوررش و غوغا فتاد
هم در آنگه صیت جیش مصطفی پاشا فتاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.