نسازم ز بانگ سگانت شکایت
که دارم ز سرو روانت روایت
بگیرم سر راه و بوسم رکابت
اگر می شود از عنانت عنایت
خزان ره نیابد به باغ تو هرگز
در او هست سرو روانت حمایت
کدام التفات تو را شکر گویم
ندارد عطای نهانت نهایت
ره رستگاری نما سیدا را
نباشد به باغ جنانت جنایت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و عشق خود به یک محبوب سخن میگوید. او از نالهها و شکایات خود بر اثر دوری از محبوب میگوید و اظهار میکند که هرچقدر هم دلتنگ باشد، محبت و زیبایی محبوبش را در نظر دارد. او آرزو میکند که قدم خود را در مسیر محبوب بگذارد و از او طلب رحمت کند. همچنین، بر این باور است که بهشت هیچ گزندی نمیبیند، چون محبوبش در آنجا حمایتکننده است. در انتها، شاعر از محبوب میخواهد که راه رستگاری را به او نشان دهد، زیرا در باغ او هیچ ناپاکی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من از صدای سگان تو گله و شکایتی ندارم، چون از زیبایی و لطافت وجود تو داستانها دارم.
هوش مصنوعی: اگر ممکن است، دستت را بوسه میزنم و از تو درخواست میکنم که به من لطف کنی و بر سر راهم بیایی.
هوش مصنوعی: هرگز پاییز نمیتواند به باغ تو راه پیدا کند، زیرا در آنجا سرو روان تو از آن محافظت میکند.
هوش مصنوعی: کدام توجه تو را شکر کنم که بخششهای پنهانت انتهایی ندارد؟
هوش مصنوعی: در مسیر درست زندگی، به کسی که راهنمایی میکند، نباید گناه و اشتباه وجود داشته باشد، زیرا هیچ کس نمیتواند از عاقبت بدی در باغ های بهشت فرار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
ز بسیاری درد دارم شکایت
مرا هست دردی برون از شکایت
ندانسته او را کسی حد و غایت
مگر خامه کاتب این ولایت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.