مرد و زن را چون سخن اینجا رسید
مخلصی مرد از جواب زن ندید
جوع هم او را همی خواندی بکار
جوع زن را شد معین و دستیار
اشکم خالی نجوید جز غذا
نی قدر داند چه باشد نی قضا
مرد زاهد بست همت بر طلب
شد برون بهر طلب در نیم شب
ظلمت شب پرده ی هر کار شد
زشت و زیبا را همه ستار شد
شب بود خلوتسرای اهل راز
نازنینان را بود هنگام ناز
راست گفته هرچه گفته آگهان
کاب حیوان هست در ظلمت نهان
من دل شب را بسی بشکافتم
آب حیوان اندر آنجا یافتم
روز گرچه روشن و نورانی است
پیش نور شب ولی ظلمانی است
چونکه شب پرنور آمد لاجرم
یولج الانوار گفتا ذالظلم
می نبینی بهمن و دی گر سجام
بسته گردد آب و بشکافد رخام
اندرونها جمله کانون می شود
دود از دلها به گردون می شود
همچنین چون نار می گردد برون
نور پیدا می شود در اندرون
می شود در نزد دانا آشکار
معنی اللیل یولجه النهار
ای برادر طالب آن نور باش
آفتابی در شب دیجور باش
با خروس عرش هم آواز شو
با طیور قدس در پرواز شو
زین بر نه توسن خورشید را
باز کن مرغوله ی ناهید را
چار دعوت را شبی لبیک گو
سوی گردون راه خود یک یک بجو
مرهم زخم دل ناشاد خواه
از دم عبسی صبح امداد خواه
مرد عارف رفت بیرون از سرا
تا به رویش در گشاید از کجا
عاقبت برگ کدیور ساز کرد
شیئی لله بر دری آغاز کرد
حلقه بر در کوفت اندر خانه ای
آشنایی زد در بیگانه ای
ای هزاران حیف و عالمها فسوس
ای فغان از این زنان چابلوس
سالها نازش کشید آن دلنواز
کرد درها بر رخش از لطف باز
آن و نانش را فرستاد از کرم
زان فراموشش نشد یک نیم دم
نازهای ناروایش را کشید
عشوه های ناپسندش را خرید
هم طبیب گاه بیماریش بود
هم رفیق روز بی یاریش بود
دردهایش را همه درمان ازو
هم سرش از او و هم سامان ازو
منصب والای همرازیش داد
با خیال خویش دمسازیش داد
بی نیازی یک شبی آغاز کرد
حسن ساز بی نیازی ساز کرد
جلوه ای فرمود استغنای حسن
دور باش خودنماییهای حسن
عهد و پیمان را شکست آن بیوفا
رو بسوی غیر آورد از جفا
پشت بر انعام بیچون کرد او
جانب اغیار دون آورد رو
دوست بستش یک شبی از امتحان
او گشایش جست از بیگانگان
آنکه سر بخشید و تن بخشید و جان
داد روزی و فرستاد آب و نان
عقل داد و چشم داد و گوش و دل
نور خود آمیخت با این آب و گل
رو بسوی خلوت خاصت نمود
در به روی از محفل قربت گشود
سالها نازت به صد عزت کشید
از عنایت عشوه هایت را خرید
بایدت یک شب کشیدن ناز او
جان فدای غمزه ی غماز او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به توصیف یک مرد و زن میپردازد که در جستجوی حقیقت و معنا هستند. مرد به دنبال کمال و رهایی از نیازهاست، اما زن به آن نیازهای دنیوی وابسته است. در شب، که عالم راز و مخفی است، مرد تلاش میکند تا از طریق معرفت و آگاهی به نور حقیقت دست یابد. همچنین، به جلوههای نور و ظلمات اشاره میکند که درک و فهم را از هم جداسازی میکند. در نهایت، به اهمیت وفا و ارتباط با حقیقت و پرهیز از وابستگی به مادیات تأکید میکند و به شنونده توصیه میکند که به جستجوی نور و معرفت بپردازد.
شاعر به نوعی از تلاش مرد برای فرار از وابستگیهای دنیوی و پیوستن به عالم معنوی و نور اشاره میکند و نشان میدهد که در این مسیر، انسان باید از اغیار دوری کند و به حقیقت خود برگردد.
هوش مصنوعی: وقتی صحبت به اینجا رسید که مرد و زن درباره یک موضوع بحث میکنند، مرد نتوانست پاسخی از زن بگیرد که نشاندهنده صداقت و صمیمیت او باشد.
هوش مصنوعی: گرسنگی او را به کار واداشت و گرسنگی زن نیز به او کمک کرد و یاریاش نمود.
هوش مصنوعی: اشک من هیچ چیزی را به جز غذا طلب نمیکند، نه ارزش چیزی را میفهمد و نه سرنوشت را تشخیص میدهد.
هوش مصنوعی: مرد زاهد تصمیمش را برای جستجوی حقیقت گرفت و در نیمه شب به سفر و تلاش برای یافتن آن پرداخت.
هوش مصنوعی: شب تاریک، پوششی برای هر عمل ایجاد کرد و همه چیز، چه زیبا و چه زشت، به مانند ستارهها به نظر رسید.
هوش مصنوعی: شب، محلی ساکت و آرام برای اهل اسرار بود و وقت مناسبی برای دلبرانههای نازنینان.
هوش مصنوعی: هر چه دانایان بگویند درست است، چرا که طبیعت وحشی و تاریک آدمی در اعماق وجودش پنهان است.
هوش مصنوعی: من در دل شب به جستوجو پرداختم و در آنجا آب حیات را پیدا کردم.
هوش مصنوعی: روز هر چند که روشن و پرنور است، اما در مقایسه با نور شب، باز هم تاریکی دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که شب پرنور به وجود آمد، به ناچار نورها درخشیدند و ظلمت گفت: «اینگونه است.»
هوش مصنوعی: اگر بهمن و دی را نمیبینی، نگران نباش؛ زیرا در نهایت، آب را بسته و سنگ سخت را شکافته خواهند کرد.
هوش مصنوعی: دلهای انسانها مانند کانونی درون آنهاست و احساسات و دردهایشان همچون دودی به آسمان بلند میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که آتش به میوهای مانند نارنج میرسد، نور و روشنی آن از درون به بیرون میتابد و این نشان میدهد که در باطن آن چیزی ارزشمند و درخشان وجود دارد.
هوش مصنوعی: در نزد خردمندان، مفهوم شب و روز به روشنی قابل درک است.
هوش مصنوعی: ای برادر، با طلب و آرزو به دنبال نور و روشنی باش، مانند خورشیدی که در شب تاریک میدرخشد و روشنایی میآورد.
هوش مصنوعی: با خروس آسمانی همصدا باش و مثل پرندگان مقدس پرواز کن.
هوش مصنوعی: از اینجا به بعد، خورشید را بیدار کن و موجوداتی را که در آسمان هستند، آزاد کن.
هوش مصنوعی: به دعوتهای چهارگانه پاسخ مثبت بگو و در مسیر آسمان، راه خود را یکی یکی جستجو کن.
هوش مصنوعی: برای التیام زخمهای دل غمانگیز خود، یا باید از صبح به امید روشنایی کمک بگیرم یا از چهره غمگین خود بگذرم.
هوش مصنوعی: مرد عارف از خانه بیرون رفت تا ببیند در کجا میتواند به روی خود باز کند.
هوش مصنوعی: در نهایت، کدیور موفق شد چیزی بسازد که نشانهای از خداوند بر درِ ورودی باشد.
هوش مصنوعی: به در خانهای آشنا میکوبد، اما در خانهای بیگانه به صدا درآمده است.
هوش مصنوعی: ای کاش که این همه عظمت و دنیای فاسد وجود نداشت! وای از این زنان حقهباز و چاپلوس!
هوش مصنوعی: سالها محبت و توجه او را تحمل کرد و به خاطر مهربانیاش درها را به روی او گشود.
هوش مصنوعی: او با بزرگواری و مهربانی نان و غذایش را فرستاد و هرگز آن را فراموش نکرد، حتی به اندازهی یک لحظه.
هوش مصنوعی: او با شیطنت و نازهای فریبندهاش، توجه و محبت را جلب کرد و از ناپسندهایش نیز بهرهبرداری کرد.
هوش مصنوعی: او هم در زمان بیماری، پزشکش بود و هم در روزهایی که کسی را نداشت، رفیقش بود.
هوش مصنوعی: تمام دردهای او را تنها خود او میتواند درمان کند، هم عقل و فهمش از اوست و هم آرامش و ترتیب زندگیاش.
هوش مصنوعی: مقام بلند و ارزشمندی که در دوستی و رازگویی دارد، او را با اندیشه و خیال خود هماهنگ و همدل میکند.
هوش مصنوعی: حسنی که به خاطر بی نیازی به وجود آمده، یک شب شروع به نواختن کرد و این بی نیازی را به زودی به هنر نوازندگی تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: زیبایی حقیقی در دوری از خودنمایی و تفاخر است.
هوش مصنوعی: آن بیوفا عهد و پیمانی را که با من داشت، شکست و به سوی دیگری رفت و این کارش از روی بیوفایی بود.
هوش مصنوعی: او به جای نعمتها و حضور در کنار خیر و خوبی، به سمت کسانی که بیارزش و پست هستند روی آورده و از آنچه که شایسته است دور شده است.
هوش مصنوعی: دوست در شب امتحان، راهی برای نجات پیدا کرد و از کسانی که به او بیربط بودند، کمک خواست.
هوش مصنوعی: فردی که جان و تن خود را فدای دیگران کرده و در روزی برای آنها آب و نانی فرستاده است.
هوش مصنوعی: خداوند برای انسان عقل، چشم، گوش و دل قرار داد و این ویژگیها را با خلقت او ترکیب کرد.
هوش مصنوعی: او به سمت خلوت خود روی آورد و در را به روی محفل دوستی باز کرد.
هوش مصنوعی: سالها ناز و محبت تو با احترام و بزرگی مواجه بود و به لطف محبتت، دلهای زیادی را مجذوب خود کردی.
هوش مصنوعی: باید یک شب را در کنار او بگذرانی و از ناز و زیباییاش لذت ببری، جانم فدای زیباییها و نازککاریهایش میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.