گنجور

 
ملا احمد نراقی

گفت عارف در جواب جفت خویش

کی تو مغرور خیالات پریش

سعی کسب انبیا و مرسلین

آنچه گفتی جمله حق است و یقین

لیک در آن سعی و کسب اجتهاد

نی سبب کارد نه مطلب نی وراد

آنکه آب از هیبتش خشک ایستاد

کی شتابی می نمود از بهر زاد

آنکه از انگشت قرص مه شکافت

کی بهر در بهر قرصی می شتافت

آنکه خاک از یک نظر اکسیر کرد

سعی کسب او را کجا توقیر کرد

بلکه مقصدشان از آن ارشاد بود

کسبشان چون خواندن استاد بود

گرچه ابجد ورد سازد اوستاد

ورد وردان باشدش لیکن مراد

خواند او ابجد پی فر سمین

هم بخواندن کودکان اینک چنین

مرغ در پیش کریشک بر زمین

نوک زد یعنی از اینسان دانه چین

زن جوابش داد کی فرمند راد

اوستاد این جهان را اوستاد

آنچه فرمودی تو دانستم همه

لیک سودی می نکرد این دمدمه

زانکه با من گو تو هستی از کدام

ز انبیا و اولیائی یا عوام

اهل ارشادی برو ارشاد کن

ورنه از ارشاد استرشاد کن

گر فرخ شوری تو علم آموز باش

ورنه فرسندوج علم اندوز باش

گر تو هم پیغمبری استاد باش

کسب کن گو از ره ارشاد باش

ورنه از پیغمبران ارشاد گیر

کسب آب و نان از ایشان یاد گیر

آن یکی را ناقه در بیدا شکست

ناقه مرد و بار او در گل نشست