یک جزیره بود در اقلیم شاه
بود تا پاتخت شه شش ماه راه
یک جزیره پرگیاه و پر علف
پردرخت میوه دار از هر طرف
مجتمع از اهل هر شهر و دیار
اندر آنجا آنچه ناید در شمار
گشته جمع آنجا ز اهل هر زبان
خلق انبوه و گروه بیکران
وندران پیری و پیر زنده ای
پیر از علم و ادب آکنده ای
پیر دانشمند و دانش پروری
دانش آموزی و دانش گستری
نکته دانی آگهی از هر زبان
نکته آموزی رفیقی مهربان
در زبان آموزی آن پیر جلیل
بیزبانان را همه گشته دلیل
شد قرار پادشاه بی نظیر
کاو فرستد طوی خود نزد پیر
سوی آن پیله فرستد مرغ خود
تا بیاموزد زبان نیک و بد
پس همه اسباب راهش ساز کرد
بروی از رحمت دو صد درباز کرد
کرد با او لطفها زاندازه بیش
پس ز رحمت خواند او را نزد خویش
دستها مالید بر بال و پرش
بوسه زد از مهربانی بر سرش
داد او را از عنایت مایه ها
خواند بر او هم ز رحمت آیه ها
پس بگفت ای مرغ خوش آواز من
ای انیس و همدم و همزار من
ای نوایت بینوایان را نوا
ای همایون بال برتر از هما
دوریت را من نمی کردم خیال
ور همی کردم گمال کردم محال
روز هجرت را به خواب ار دیدمی
یا حدیث دوریت بشنیدمی
دیده را از نشتر غم خستمی
گوش خود را از شنیدن بستمی
دیده چون از روی یاران دور شد
گرچه صد نورش بود بی نور شد
گوش محرم از حدیث دلبران
صد صدا گر بشنود کر باشد آن
شرح ایام فراق دوستان
آنچه من گویم تو صد چندان بدان
نامه ام را عالم ار پهنا بود
شرح هجران را کجا گنجا بود
سوز هجران را اگر سازم رقم
هم به کاغذ آتش افتد هم قلم
ور بگویم شمه ای از سوز آن
هم زبان سوزد مرا و هم دهان
ای صفایی بگذر از این گفتگو
حال شاهنشاه و طوطی را بگو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در یک جزیره سرسبز و پرمیوه، جمعی از مردم از شهرها و زبانهای مختلف ساکن بودند. در این جزیره، پیرمردی دانا و فرهیخته وجود داشت که به آموزش علم و ادب میپرداخت. پادشاهی بینظیر تصمیم میگیرد تا طوطی خود را به نزد این پیر بفرستد تا زبان نیک و بد را بیاموزد. او با محبت و نیکی به طوطی میرسد و احساس دوری و دلتنگی خود را برای او بیان میکند. طوطی نیز در حسرت دوری از یارانش از غم و دردش سخن میگوید و به سوز دل خود اشاره میکند. داستان به حال پادشاه و طوطی میپردازد و از درد هجران آنها سخن میگوید.
هوش مصنوعی: جزیرهای وجود داشت که در سرزمین پادشاهی قرار داشت و تا پایتخت آن پادشاهی حدود شش ماه مسیر بود.
هوش مصنوعی: یک جزیره سرسبز و پر از علف و درختان میوهدار که از همهجا پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: در آنجا افرادی از هر شهر و دیار گرد هم آمدهاند و چیزهایی وجود دارد که قابل شمارش نیستند.
هوش مصنوعی: در آنجا مردم از زبانهای مختلف جمع شدهاند و گروهی بزرگ و بیحد و اندازه را تشکیل دادهاند.
هوش مصنوعی: در این دنیا افرادی هستند که با وجود سن و سال بالا، همچنان جوان و پرانرژی به نظر میرسند، زیرا علم و ادب به آنها نیرو و زندگی دوبارهای بخشیده است.
هوش مصنوعی: یک فرد با تجربه و آگاه، به ترویج علم و آموزش دانشآموزان میپردازد و به گسترش دانش کمک میکند.
هوش مصنوعی: اگر به نکتهها و مسائل توجه کنی و از هر زبانی چیز یاد بگیری، میتوانی از دوستی که در آموختن به تو کمک میکند، بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: در یادگیری زبان، آن عالم بزرگ به افرادی که زبان نمیدانند، همه چیز را به خوبی توضیح میدهد و راهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: پادشاه بینظیر تصمیم گرفته است که فردی را به عنوان نماینده خود به نزد فردی با تجربه و دانا بفرستد.
هوش مصنوعی: پرندهاش را به سوی پیله میفرستد تا زبان خوب و بد را یاد بگیرد.
هوش مصنوعی: پس همه وسایل لازم را برای او فراهم کرد و از رحمتش درهای زیادی را به روی او گشود.
هوش مصنوعی: او با او محبتهای زیادی کرد و از روی رحمت او را به نزد خود فراخواند.
هوش مصنوعی: دستها را با محبت بر روی بال و پر او کشید و به نشانه محبت بر سرش بوسه زد.
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر لطف و محبتش به او بخششهایی را عطا کرد و او را به آیات و نشانههای رحمت خود آشنا ساخت.
هوش مصنوعی: پس گفت: ای پرنده خوشصدا، تو همدم و دوست من هستی.
هوش مصنوعی: ای صدای تو، مایهی آرامش و دلگرمی بینوایان است، ای موجودی بزرگ و محترم، که در آسمانها برتر از همه و هر چیز دیگری هستی.
هوش مصنوعی: من هرگز به دوری تو فکر نمیکردم و فقط به این تصور میپرداختم که این امکان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر روز هجرت را در خواب میدیدم یا داستان دوریات را میشنیدم، میدانستم که چه چیزی در انتظارم است.
هوش مصنوعی: چشمانم از درد و غم خسته شده و دیگر نمیخواهم چیزی بشنوم.
هوش مصنوعی: زمانی که چشم از روی دوستان دور میشود، حتی اگر صدها نور هم داشته باشد، در واقع بینور میگردد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد راز و داستانهای دلبرانی را فقط به گوش افراد خاصی بگوید، حتی اگر صدای آنها را بشنوند، اما درک نکنند و به آنها توجه نکنند، انگار هیچ چیزی نشنیدهاند و کر هستند.
هوش مصنوعی: من آنچه درباره روزهای دوری از دوستانم میگویم، فقط گوشهای از واقعیت است و تو باید بهمراتب بیشتری از آن آگاه باشی.
هوش مصنوعی: اگر کسی علم و آگاهی کافی داشت، میتوانست در نامهام به خوبی و به تفصیل ماجرای جداییام را توضیح دهد، اما در حقیقت، جایی برای بیان آن احساسات وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درد جداییام را بنویسم، نه تنها کاغذ میسوزد بلکه قلم هم آتش میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم کمی از درد و اندوه خود را بیان کنم، نه تنها زبانم، بلکه دهانم نیز در این کار میسوزد.
هوش مصنوعی: ای کسی که صفا و زیبایی، از این سخنها بگذر و حال و احوال شاه و طوطی را برایم بگو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.