گنجور

 
ملا احمد نراقی

آن یکی را داد سلطان عزیز

دست جلادی که خونش را بریز

هین بریزش خون به تیغ آبدار

هم سرش را زود نزدیک من آر

جست از جا ترک جلاد و دوید

دست او بگرفت بیرونش کشید

ترک می‌رفت آن اسیرش از عقب

هر طرف می‌دید از بهر هرب

ناگهانش چاهی آمد در گذار

خویش را افکند در چه بی قرار

کورهای بی حد اندر چاه بود

هر یکی را سوی چاهی راه بود

مردک بیچاره در آن چه خزید

از جفای ترک بی پروا رهید

ترکک آمد بر سر آن چه نشست

از ندم می‌سود دست خود به دست

نی توانایی که اندر چه رود

ور رود او را کجا پیدا کند

سر فرو کرد اندر آن چاه و بگفت

ای برادر باش با انصاف جفت

این چه انصافست کز بهر سری

آبرویم نزد سلطان می‌بری

بهر یک اشکنبه ای مرد گزین

پیش شه مپسند ما را شرمگین

از برای جرعه‌ای خون عفن

چون پسندی بر من آن گفت خشن

هی بیا بیرون بریزم خون تو

باشم آنگه تا ابد ممنون تو

راست ماند این حکایت ای گزین

با حدیث نفس و نفس خویش بین

خویش بینی چشم عقلت کور کرد

خودپرستی از خدایت دور کرد

جنبهٔ خود چون نباشد از عدم

می‌کند دور از خدایت دم به دم

جنبهٔ دیگر تو را گفتم که هست

جنبهٔ ربطت به سلطان الست

بگذر از خود مرتبط با ربط شو

فارغ از هر لغزش و هر خبط شو

می‌کشد ربطت به مربوط الیه

ان هذا الربط موقوف علیه

چون به او پیوستی ای تابنده چهر

سوی خویشت می‌کشد هر دم به مهر

گرگ بازی می‌کند آن دلنواز

جان فدای آن نگار گرگ باز

رشته گرداند دراز از امتحان

از برای آزمودن گرگ جان

گر ز سویش شد به خاک اندازدش

ور به سویش شد به جان بنوازدش

رو به سویی تا کشاند سوی خویش

پس ببخشاید تو را هم خوی خویش

ای برادر خوی او دانی که چیست

آن بقایی کز قفایش نیست نیست

چون بسوی او شوم هردم تورا

باز می آید که هان بالاتورا

ادن منی هر قدم آید خطاب

مر تو را از آن جناب مستطاب

چون نهی یک گام بالا ای پسر

زاید از آن مرتبه گام دگر

گام دیگر گام دیگر را سبب

می‌شود بی رنج و اندوه و تعب

همچنین پیوسته باشی در صعود

جانب باغ و گلستان وجود

از عدم هر لحظه گردی دورتر

هم هلالت می‌شود پُر نورتر

تا ابد پیوسته در این نردبان

می‌رود بالا به سوی لامکان

لیک تا پاتخت سلطان وجود

چون نهایت نیست ره را با صعود

از ازل پویی اگر ره تا ابد

می‌نیابی راه را پایان و حد

هر قدم لیکن از آن ره مقصدیست

کاندران عیش و نشاط بی حدیست

راه بینی گلستان در گلستان

گلستانها غیرت باغ جنان

راه نبود گلشن اندر گلشن است

هر قدم از گل هزاران خرمنست

زیر هر برگ گلی زان عالمی

هر گلش را هفت دریا شبنمی

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی