جان علوی پر زند برهم همی
تا مگر پرد به بالاتر همی
سوی بالا بیند و گردن کشد
بال و پر افشاند و بر خود تپد
تن ولی چفسیده بر پاهای او
پایهای آسمان پیمای او
پایهایش را گرفته با دو دست
می کشد او را بقوت سوی پست
جان زند پر سوی علیین پاک
تن ز پا تا سر فرورفته به خاک
جان همی گوید خدا را ای بدن
دست بردار از من و از پای من
تا بسوی عالم بالا رویم
بر فراز کرسی اعلا رویم
عرشیم در عرش دارم آشیان
آشیانهایم به فرق لامکان
سست کن یک لحظه بال و پر مرا
پس ببین از نه فلک برتر مرا
می زنندم قدسیان هردم صفیر
گرچه در دام بلا ماندم اسیر
هر ستاره می زند چشمک مرا
یعنی ای روشن روان بالاتورا
بهر من خود را بهشت آراسته
گلشنش از خار و خس پیراسته
حوریان بر کف گرفته جامها
منتظر در بامها و شامها
قدسیان در راه من در انتظار
زلف حوران رفته از آهم غبار
سوی خود می خواندم شاه ازل
شرمی آور ای تن دزد دغل
تن همی گوید که ای یار عزیز
ای که از دستم همی جویی گریز
می گریزی از چه رو از دست من
از چه می خواهی همی اشکست من
خوان ببین بنهاده از هرسو بلیس
کاسه ی آن را بیا با من بلیس
هین بیا پس مانده ی شیطان خوریم
هین بیا از خوان شیطان نان خوریم
بهر ما بنهاده است این مائده
تا از آن گیریم هردم فایده
گر بیالایم به خوانش دست و دل
می شوم هم شرمسار و هم خجل
آن جلب را بین که بگشوده ازار
چون پسندی پیش آیم شرمسار
بین که آن قحبه مرا خواند بخویش
چون توان دیدن دلش افکار و ریش
بین که هم بزمان همه در کذب ولاغ
شرمم آید گر مرا باشد فراغ
بین که خاتون سرا خواهد ز من
اطلس و دیبا و زربفت ختن
گر نیارم خاطرش گردد نژند
هم نباشد پیش یاران سربلند
خانه را باید از این به ساختن
سقف و دیوارش به زر پرداختن
تا نباشد کمتر از همسایگان
تا خجالت نکشم از هم پایگان
گوید از اینگون سخنهای لطیف
آنچه آن جلاد گفتی با حریف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف جدال بین جان و تن میپردازد. جان، که به سوی آسمان و مقامهای عالی میخواهد پرواز کند، از تن خود که بر زمین مانده است، نارضایتی دارد. او دربارهی جذابیتهای آسمانی و بهشت صحبت میکند و از تنش میخواهد که از او جدا شود تا بتواند به عرش برود. در عین حال، تن نیز به عنوان یک موجود مادی، به جان میگوید که نمیتواند او را رها کند و از او درخواست میکند که با هم باشند. در نهایت، این جدال بین اشتیاق به رهایی از دنیای مادی و نیاز به آن، موضوع اصلی شعر به شمار میرود. اشعار به تضاد میان عالیترین رویاها و واقعیتهای ملموس زندگی اشاره دارد و به نوعی از کشمکش انسانی میان روح و جسم میگوید.
هوش مصنوعی: روح علوی در تلاش است که به آسمانها پرواز کند و به مقامات بالا برسد.
هوش مصنوعی: به سمت بالا نگاه میکند و با افتخار گردن را میافرازد، بال و پر خود را پخش میکند و بر خود میبالد.
هوش مصنوعی: تن او همچون پایهایی است که به آسمان میرسد، به خوبی به زمین متصل شده است.
هوش مصنوعی: او با دو دست پایهایش را گرفته و به شدت او را به سمت پایین میکشد.
هوش مصنوعی: روح زندگی به سوی عرش میرود و بدن پاک از سر تا پا در خاک فرو رفته است.
هوش مصنوعی: جان میگوید به خداوند: ای جسم، از من دست بردار و من را رها کن.
هوش مصنوعی: برای اینکه به سوی دنیاهای بالاتر برویم، باید بر روی بالاترین مقام و مرتبه قرار بگیریم.
هوش مصنوعی: من در آسمانها سکنی دارم و در عرش الهی جا و جایگاهی دارم که فراتر از تمامی مکانهاست.
هوش مصنوعی: لحظهای اوج پرواز من را رها کن تا ببینی که چقدر بالاتر از همهی آسمانها میروم.
هوش مصنوعی: فرشتگان هر لحظه به من ناله میزنند، هرچند که من در دام مشکلات گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: هر ستاره به من اشاره میکند و میگوید که تو ای روح روشن، بالاتر از همه هستی.
هوش مصنوعی: برای من بهشتی زیبا و دلانگیز درست کردهاند که فضای آن از خار و علفهای هرز پاک شده است.
هوش مصنوعی: حوریان با جامهای در دست، در انتظار مهمانان بر بامها و در شبها نشستهاند.
هوش مصنوعی: فرشتگان در مسیر من به امید زیباییهای حوریان هستند و از آه من غباری بر چهره دارند.
هوش مصنوعی: به سوی خود میطلبیدم که ای صوت ابدی، شرم کن، ای جسمی که در دزدی و فریبکاری گرفتار شدهای.
هوش مصنوعی: بدن من به آرامی میگوید: ای دوست گرامی، تو که همیشه در جستجوی من هستی، از من دوری کن.
هوش مصنوعی: چرا از من دور میشوی؟ چه دلیلی دارد که میخواهی قلبم را بشکنی؟
هوش مصنوعی: در اطراف تو سفرهای گسترده شده است، بیایید کاسهاش را با من بیاورید.
هوش مصنوعی: بیایید از باقیماندههای شیطان بهره ببریم و از سفرهی او نان بخوریم.
هوش مصنوعی: این سفره نعمت برای ما قرار داده شده است تا هر لحظه از آن بهره ببریم و استفاده کنیم.
هوش مصنوعی: اگر به مهمانی بروم، دست و دلم به هم میلرزد و هم شرمنده میشوم و هم دچار خجالت.
هوش مصنوعی: به آن معشوق نگاه کن که لباسش را کنار زده است. چگونه میخواهی که من با شرم و حجاب به نزدت بیایم؟
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که چگونه آن زن فریبنده مرا به خود دعوت کرد. چگونه میتوانم دل او را ببینم در حالی که پر از افکار پیچیده و رازهایش است؟
هوش مصنوعی: در زمانی که همه به دروغ و فریب مشغول هستند، من شرم میکنم اگر فرصتی برای خود بیابم.
هوش مصنوعی: ببین که چطور بانوی سرزمینم از من پارچههای لطیف و باارزش میخواهد؛ مانند ابریشم، دیبا و زربفت ختن.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم دل او را به خود جلب کنم، فکر من ناراحت خواهد بود و در کنار دوستان خود هم احساس سربلندی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: برای ساختن یک خانه، باید از همان ابتدا به بودجه و کیفیت مصالحی که برای سقف و دیوارش استفاده میشود، توجه کرد و هزینه لازم را صرف کرد.
هوش مصنوعی: من باید از همسایگانم بهتر باشم تا از هم رزمانم خجالت نکشم.
هوش مصنوعی: او میگوید از اینگونه گفتارهای زیبا، همانگونه که آن جلاد با رفیق خود سخن گفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.