هست چون در امر حق بس مصلحت
مصلحت ها آدمی را منفعت
مصلحت چبود سعادت تا ابد
ملک سرمد قرب سلطان احد
آن عدوی پشت در پشت کهن
دشمن ایمان و عقل و جان من
چون نیاید در حنین و در فغان
از چنین حکمی سعادت وقف آن
چون ننالد همچو مام مرده رود
خاصه باشد با عداوتها حسود
می نگردد فیض حق از نیک و زشت
منقطع بهر حسود بدسرشت
آن حسود بینوای بی خرد
هردمی صد نیش حسرت می خورد
فیض حق بر نیک و بد باشد روان
هرکسی را بهره ای باشد از آن
هریکی تیری بود فیضی نهان
حاسد بیچاره را بر جسم و جان
نیست سوزی بدتر از سوز حسد
می گدازد مرد را جان و جسد
بیخبر محسود اندر خواب خوش
در همه شب حاسد اندر درد شش
آن بشادی کاینک آمد فیض حق
این ز چشم فیض حق در دق و دق
این به شکر حق همی رطب اللسان
آن بسوز دل به فریاد و فغان
از حسد شیطان جگر را چاک کرد
بر زمین افتاد و بر سر خاک کرد
گفت آمد وقت آن ای دوستان
رخنه اندازیم در این خاندان
رخنه در رکن نبوت افکنیم
تیشه ای بر ریشه ی خلت زنیم
هین بگفت و چاره جویی ساز کرد
خدعه و دستان و مکر آغاز کرد
گفت راه چاره ی کار از زن است
زن کمند محکم اهریمن است
هم در اول یافتم از زن ظفر
تا برون کردم ز جنت بوالبشر
هست صیاد اهرمن زن دام او
باشد از زن قوت هر گام او
زین طمع شیطان چه پیری قد کمان
شد بسوی خانه ی هاجر روان
حلقه بر در زد عصا بر دست او
دام صید عالمی در شست او
گفت پیری ناصح و فرزانه ام
آشنا جانم به تن بیگانه ام
خیر خواهم دوستم آگه زکار
عاقبت بین پندگو و هوشیار
سوی من خوانید آن بیچاره زن
آن نگار مبتلای ممتحن
تا به او سازم عیان رازی عیان
آگهش سازم ز مکر آسمان
هاجر آمد لرز لرزان پشت در
گفت ای پیر دوتا چبود خبر
مکر گردون چیست آن با من بگو
چاره ای گر باشدت با من بچو
آهی از دل برکشید و زار زار
گریه ها سر کرد چون ابر بهار
گفت با تو چون بگویم این خبر
چون به جانت افکنم شور و شرر
گر نهان سازم بسوزد استخوان
ور بگویم آتش افتد در زبان
چون توان این آتش اندر جان نهفت
ور بگویم چون توان این راز گفت
آه از اسماعیل آن سرو روان
صد هزاران حیف از آن نوجوان
گفت چون شد او بگو ای کنده پیر
ای زبانت شعله و لفظت شریر
گفت می دانی که ابراهیم زار
می برد او را کجا این دلفکار
گفت آری سوی مهمانیش برد
جانب سلطان ایوانیش برد
نوگلی را برد سوی گلستان
برد خورشیدی به سوی آسمان
گفت مهمانی کجا سلطان کجا
بزم کو و سفره کو ایوان کجا
برد او را سوی زندان فنا
بهر کشتن برد او را در منا
برد او را تا بریزد خون او
صد دریغ از آن رخ گلگون او
برد او را تا جدا سازد سرش
افکند در خاک و در خون پیکرش
من ندیدم کس از او دلسخت تر
وز تویی بیچاره وارون بخت تر
گفت هاجر با وی ای فرتوت کنگ
ای زبانت لال باد و پای لنگ
این چه ژاژ است ای زبانت چاک باد
ای دهانت پرخس و خاشاک باد
کی پدر کشته است فرزندی به تیغ
کی کند خورشید ماهی زیر میغ
خاصه فرزندی چو اسماعیل من
وان پدر هم آن خلیل بت شکن
خاصه او را نی گناهی نی خطا
بی گنه کشتن کجا باشد روا
گفت می گوید که فرمان خداست
آنچه فرمان خدا بر من رواست
حق سر فرزند از من خواسته
من کنم تسلیم آن بر خواسته
چون خدا خواهد که من او را کشم
می کشم او را و زین کشتن خوشم
گفت هاجر چون بود فرمان او
صد چو اسماعیل من قربان او
من از او فرزند از او شوهر ازو
جسم ازو و جان ازو و سر ازو
کاش می بودی مرا سیصد پسر
همچو اسماعیل با صد زیب و فر
جمله را در راه او من کشتمی
کاکلش در خاک و خون آغشتمی
گرد آیید ای همه همسایگان
یافتم من عید قربان رایگان
بر من ای یاران مبارک گشت عید
اینچنین عیدی به عالم کس ندید
شاد شد اکنون دل ناشاد من
فصل عید است و مبارکباد من
هین برو ای کنده پیر ژاژخای
کاشکی بودی به من حکم از خدای
تا بدیدی خنجر بران من
وان سر فرزند در دامان من
کاکلش بر دست خود پیچیدمی
وان گلوی نازنین ببریدمی
پیکرش آغشته در خون دیدمی
پس دم شمشیر خود بوسیدمی
من همی خواهم پسر را زندگی
زندگی اینست با پایندگی
آب حیوان در لب این خنجر است
این لب خنجر نه جوی کوثر است
اندرین کشتن حیات سرمدی ست
نیست کشتن بلکه عین زندگی ست
این بگفت و خانه را در بست و رفت
اهرمن را هم کمر بشکست و رفت
چون ز هاجر گشت نومید آن پلید
سوی ابراهیم از غفلت دوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، به مسائل مصلحت و حسد پرداخته میشود. مصلحت به عنوان عاملی برای سعادت و منفعت در نظر گرفته شده و به دشمنی حسود و آثار منفی آن بر زندگی انسانها اشاره میشود. حسد، روح و جسم انسان را میسوزاند و حاسد را در عذاب قرار میدهد.
نقلهایی از داستان ابراهیم و اسماعیل آمده که در آن هاجر، مادر اسماعیل، به وحشت از فرمان خدا و قربانی کردن پسرش میپردازد. او با نگران شدن از کشتن فرزندش، در عین حال به آرزوی قربانی کردن در راه خدا اشاره میکند و به این فکر میافتد که اگر فرمان خدا بر قربانی کردن باشد، او نیز با جان و دل از چنین امری رضایت خواهد داد.
در نهایت، ابلیس با مکر و فریب به دنبال تخریب پیوند خاندان ابراهیمی است، اما هاجر با ایمان و تسلیمش در برابر اراده الهی، نشان میدهد که هر چه که پیش آید، تسلیم فرمان خداوند است. متن در مجموع به تضاد مصلحت و حسد و همچنین پیوندهای خانوادگی و دینی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در زمینه امور حق، هر چیزی که به مصلحت باشد، برای انسان نفعی در بر دارد.
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی جاویدان در تأمین مصالح ملت و کشور نهفته است و این امر فقط با نزدیکی به صاحب مقام و قدرت حقیقی، که خداوند است، حاصل میشود.
هوش مصنوعی: دشمن قدیمیای که همیشه در کار است و به ایمان و عقل و روح من آسیب میزند.
هوش مصنوعی: وقتی نتیجهای تلخ و ناعادلانه از یک تصمیم گرفته میشود، نباید انتظار داشته باشیم که خوشبختی و سعادت در آن شرایط به دست آید.
هوش مصنوعی: وقتی کسی مانند مادر مرده شکایت نکند، این امر مشخصاً موجب بروز دشمنی و حسادت از سوی دیگران خواهد شد.
هوش مصنوعی: خداوند بر نیکی و بدی انسان ها توجهی ندارد و رحمتش به خاطر حسادت افراد بددل قطع نمیشود.
هوش مصنوعی: آن حسود بیچاره و نادان همیشه به خاطر حسرتهایی که دارد، ناراحتی و کینهاش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: موهبتی که از جانب حق به جریان میافتد، بر همه انسانها چه نیکان و چه بدان جاری است و هر فردی با توجه به شرایط خود، از این فیض برخوردار میشود.
هوش مصنوعی: هر شخص مانند تیر مستقیمی است که نیرویی پنهان در او وجود دارد. اما حسودان بیچاره، این نیرو را در جسم و جان خود احساس نمیکنند و به آن دسترسی ندارند.
هوش مصنوعی: حسادت میتواند به اندازهای آسیبزننده باشد که روح و جسم انسان را به شدت رنج دهد و نابود کند.
هوش مصنوعی: در خواب خوشی از غم و حسد بیخبر است، در حالی که حسود در تمام طول شب در درد و رنج به سر میبرد.
هوش مصنوعی: این بیت به شادی و خوشحالی اشاره دارد که به واسطهی نعمتهای الهی به وجود آمده است. این شادی از نگاه و تأثیرات پروردگار ناشی میشود و به نوعی نتیجهی رحمت و فیض اوست.
هوش مصنوعی: شکرگزاری باعث میشود که انسان زبانش نرم و شیرین باشد، اما دلی که میسوزد، همچنان فریاد و ناله دارد.
هوش مصنوعی: به دلیل حسادت شیطان، دل آدم جریحهدار شد و بر زمین افتاد و بر روی خاک دردمندیاش را نشان داد.
هوش مصنوعی: دوستان، وقت آن فرا رسیده که به این خانواده نفوذ کنیم و در آن تأثیر بگذاریم.
هوش مصنوعی: ما در پی آن هستیم که بنیان و اساس نبوت را خدشهدار کنیم و با قدرتی که داریم، به ریشههای خلقت آسیب برسانیم.
هوش مصنوعی: اکنون بگو و به دنبال راهحلی باش که در آن فریب و نیرنگ و حقه بازی آغاز شود.
هوش مصنوعی: زن به عنوان راهی برای حل مشکلات معرفی شده است و به نوعی قدرت و تأثیر او بر شیطان و بدیها تشبیه شده است، به طوری که او به مانند کمندی محکم است که میتواند اهریمن را مهار کند.
هوش مصنوعی: در آغاز از زن به پیروزی دست یافتم، تا اینکه توانستم آدم را از بهشت بیرون کنم.
هوش مصنوعی: صیاد در اینجا به معنای شکارچی است و "اهرم" اشاره به موجودی منفور و شوم دارد. این جمله به ما میگوید که اگر کسی در دام خطرناک و منفی قرار بگیرد، به طور طبیعی برای هر قدمی که برمیدارد، از همان نیروی منفی و شوم آسیب میبیند. به عبارت دیگر، در مواجهه با چالشهای سخت و منفی، هر حرکت و اقدامی که انجام دهد تحت تأثیر آن نیروی منفی قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: از طمع شیطان، چه پیری با قامتی چون کمان به سمت خانه هاجر روانه شد.
هوش مصنوعی: کسی با عصایی در دست به درب خانه میزند و در حالی که در دستش دام شکار را دارد، جهانی از جذابیت و قدرت را به همراه خود آورده است.
هوش مصنوعی: پیرو به من گفت که من پیر و دانایی هستم و با تجربه، جان من از بدنم جدا و بیگانه است.
هوش مصنوعی: من برای دوستم خیرخواهی میکنم و امیدوارم از عاقبت کارها باخبر باشد؛ همچون کسی که پند میدهد و در عین حال هوشیار است.
هوش مصنوعی: آن زن بیچاره که دچار عشق و امتحان است، به سمت من ندا میدهد.
هوش مصنوعی: من تا راز پنهان را برای او آشکار کنم، و او را از فریبهای آسمانی آگاه سازم.
هوش مصنوعی: هاجر با تردید و لرز به در رسید و گفت: ای پیرمرد، خبر چیست؟
هوش مصنوعی: بگو چه نقشهای در کار است و اگر راه حلی داری، با من در میان بگذار.
هوش مصنوعی: او از دل خود آهی بلند کشید و با صدای بلند شروع به گریه کرد، مانند بارانی که در بهار میبارد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم این خبر را به تو برسانم، در حالی که میدانم این موضوع در درونت هیجان و شور و شوق به وجود میآورد؟
هوش مصنوعی: اگر چیزی را در دل نگهدارم، به درد میآید و روحم را میسوزاند. اما اگر آن را بگویم، شعلهی آتش بر زبانم خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی نمیتوانم این آتش درون را پنهان کنم، چطور میتوانم این راز را بیان کنم؟
هوش مصنوعی: ای کاش که اسماعیل، آن جوان بلندبالا، زنده بود. حسرت زیادی بر نبودن او و جوانیاش به دل دارم.
هوش مصنوعی: گفت: وقتی که او به تو میگوید، ای درخت کهن، زبانت آتشین و کلامت بدجنس است.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از ابراهیم است که به جایی میرود و در حال خود زاری و گلهگزاری است. سوال این است که آیا میدانی او به کجا میرود و چه احساسی دارد در این مسیر که پر از درد و رنج است.
هوش مصنوعی: او گفت: بله، به سمت مهمانیاش مرا برد و به سوی کاخ سلطنتیاش هدایت کرد.
هوش مصنوعی: یک جوانه را به سمت گلستان بردند، و خورشیدی به سمت آسمان هدایت شد.
هوش مصنوعی: این جملات به توصیف تضاد بین موقعیت یک مهمان و شکوه و grandeur یک سلطان اشاره دارد. آن شخص از فاصله و تفاوت میان زندگی ساده یا روزمره خودش و زندگی مجلل و باشکوه سلطان صحبت میکند و به دنبال نشانههایی از مراسم و تجملات در نزدیکی خود است. در واقع، او به عدم وجود بزم، سفره و تالار اشاره میکند و از این واسطه به مقایسه دو جهان متفاوت پرداخته است.
هوش مصنوعی: او را به سوی زندان نابودی میبرد تا که در مِنا (مکانی در عربستان) به کشتن برسد.
هوش مصنوعی: او را گرفتند و خونش را ریختند و چه حسرتی است بر آن چهره زیبا و گلگون او.
هوش مصنوعی: او را بردند تا اینکه سرش را جدا کنند و بدنش را در خاک و خون بیفکنند.
هوش مصنوعی: من هیچکس را ندیدهام که دلش به این اندازه سخت باشد و از تو که بدبختی راهش را به طور معکوس میپیماید، بیشتر بیچاره باشد.
هوش مصنوعی: هاجر به او گفت: ای پیر و ناتوان، ای که زبان تو تماشاچی است و پای تو ناتوان.
هوش مصنوعی: این چه بیاساسی است، زبانت چاک شود و دهانت پر از آشغال و زباله باشد.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند فرزندش را بکشد و از این کار به خود افتخار کند. همچنان که خورشید نمیتواند ماه را زیر سایهاش پنهان کند.
هوش مصنوعی: بچه خاص و ویژهای مثل اسماعیل من و پدرش هم کسی است که بتها را میشکند و از سنتهای کهنه میگذرد.
هوش مصنوعی: خصوصاً اینکه او هیچ گناه و خطایی ندارد، آیا کشتن بیگناه جایز است؟
هوش مصنوعی: او میگوید که هر آنچه را که خداوند دستور داده، برای من پذیرفته شده است.
هوش مصنوعی: از من خواستهاند که فرزندم را فدای حق کنم، و من آمادهام تا به این خواسته پاسخ دهم.
هوش مصنوعی: وقتی خدا بخواهد که من او را بگیرم، من او را میگیرم و از این کار خوشحالم.
هوش مصنوعی: هجر به من بگو، فرمان او چگونه است؟ من حاضر هستم صد بار مانند اسماعیل برای او قربانی شوم.
هوش مصنوعی: من از او هستم، فرزند او هستم، همسر او هستم، جسم و جان من از اوست و حتی سر و فکر من هم از اوست.
هوش مصنوعی: ای کاش تو همراهم بودی و داشتههای زیادی مانند اسماعیل، با زیبایی و شجاعت زیاد.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را در راه او sacrificed کردم و موی او را با خاک و خون آغشته کردم.
هوش مصنوعی: ای همسایگان عزیز، بیایید دور هم جمع شویم، زیرا من روز عید قربان را به شکل رایگان و بدون هزینه پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: ای دوستان، برای من این عید به این شکل بسیار خوشایند و مبارک شده است، همچنانی که هیچکس در این جهان عیدی مانند این را تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: دل غمگین من اکنون شاد شده است؛ زیرا فصل عید فرارسیده و این موجب خوشحالی من است.
هوش مصنوعی: برو ای چوب کهنه و بیفایده، ای تنبل و بیعمل، کاش میتوانستی از طرف خدا به من دستور و راهنمایی بدهی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خنجر تیز من را دیدی و سر فرزندم در دستان من بود.
هوش مصنوعی: موهای او را به دور دست خود پیچیدم و آن گردن نرم و زیبا را بریدن گرفتم.
هوش مصنوعی: بدن او را که در خون فرورفته دیدم، سپس شمشیر خود را بوسیدم.
هوش مصنوعی: من میخواهم که پسرم زندگی خوبی داشته باشد و این نوع زندگی است که به پایداری و استمرار نیاز دارد.
هوش مصنوعی: آب حیات در لبه این خنجر نه، این لبه خنجر همان جوی کوثر نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که در مسیر زندگی ابدی، چیزی که به نظر میرسد کشتن باشد، در واقع همان زندگی حقیقی است و نشاندهندهٔ ادامهٔ حیات و تحول است.
هوش مصنوعی: او این را گفت و در را بهروی خانه بست و سپس اهرمن را نیز شکست و رفت.
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص ناپاک از هاجر ناامید شد، به خاطر غفلتش به سوی ابراهیم شتافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.