هرکسی بستاند از تو بهر خویش
عاقبت نی سبلتت ماند نه ریش
بود مردی پیش از این عهدی بعید
نیم ریش آن سیه نیمی سفید
داشت در خانه دو زن پیر و جوان
مرد روزی بود ازین روزی از آن
چون رسیدی نوبت برنا صنم
سر به دامانش نهادی بهر لم
چون شدی از خواب خوش بیهوش و مست
برگرفتی موی کن خاتون به دست
یک به یک هر موی اسپید و کبود
کندی از ریش و سبیل خواجه زود
تا چو بیند خواجه ریش خود سیاه
بر رخ آن یک نیندازد نگاه
چون ببیند خود جوان و شیرگیر
لاجرم بگریزد از آن یار پیر
گفتهاند از پیش پیران جهان
درنگیرد صحبت پیر و جوان
چونکه گشتی نوبت آن پیره زال
سر به دامانش نهادی با دلال
چون شدی در خواب سرخوش، پیرزن
بهر مو کندن گرفتی موی کن
کردی اندر سبلت و ریشش نگاه
هرچه دیدی اندران موی سیاه
یک به یک کندی نگار پُشت کنگ
تا نماید شوی او را آب و رنگ
موی او باشد سپید و نجوان
زو گریزد هم نفور آرد از آن
خواجه را هم دل شود زین روی سرد
آن عجوزه ماند و آن خواجه فرد
روزگاری آن دو یار مهربان
می ربودندی سبیل و ریش آن
خواجه را نی ریش ماند و نه سبال
عمر وی شد از پس پنجاه سال
چون قصیری کاندرین عهد زبون
شد اسیر اهل این دنیای دون
این رباید دین و آن دنیای او
این برد امروز و آن فردای او
آن یکی بستاند از وی آب رو
آن ز بهر مال او در جستجو
آن نشیند نزد او گاه نماز
سر کند افسانهٔ دور و دراز
آن نهد بر دوش او بار گران
آن بدزدد بار او را در دکان
آن یکی بیهودهای افسانه خوان
پیش او بیهوده گوید داستان
من چه کردم دی چهها کردم پریر
من چه گفتم با امیر و با وزیر
دوش اندر مطبخ ما آش بود
آش ما پر قند ماش و ماش بود
پار رفتم من به بغداد و حلب
من چه زحمتها کشیدم در طلب
آن فلان کوتاه باشد آن بلند
زین بی زور است و خالد زورمند
روزگارش را در این افسانهها
می رباید حبذا بیگانهها
خویهای نیک و کالای هنر
می ربایند آنچه باشد سر به سر
همنشینی با بدانت بد کند
صحبت کافر تو را مرتد کند
گر به گلشن بگذری گل آوری
لاله و ریحان و سنبل آوری
ور به گلخن ساعتی منزل کنی
دوده و خاکستری حاصل کنی
گر به عطاران نشینی ای عمو
جامهات گردد معطر مو به مو
ور روی در دکه انگِشتگر
جز سیه رو نایی از آنجا به در
صد زبان گر باشدم اندر دهن
تا قیامت هم بگویم من سخن
من نخواهم گفت غیر از این دگر
الحذر از صحبت بد الحذر
بس بود اینت نگهدار و برو
باقی حال ذبیحالله شنو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع دوستی و انتخابهای انسانی میپردازد. شخصی که در جوانی با زن جوانی رابطه دارد و از او لذت میبرد، به مرور زمان به سمت پیرزن میرود و از زیباییهای او بهره میبرد. هر دو زن در نهایت جوانی و زیبایی خود را از دست میدهند. شاعر به این نکته اشاره میکند که انسانها به مرور زمان تحت تأثیر دیگران و روابطشان قرار میگیرند و اگر با افراد بد معاشرت کنند، ممکن است به انحطاط رفتاری و اخلاقی دچار شوند. همچنین، پیام این شعر این است که باید از همصحبتی با افراد منفی پرهیز کرد و به آداب و معاشرت خوب اهمیت داد. در نهایت، شاعر توصیه میکند که از صحبت با بدها بپرهیزیم و بر رفتار خوب تاکید داریم.
هوش مصنوعی: هر کسی چیزی از تو بگیرد تا به نفع خود استفاده کند، در نهایت نه چهرهای از تو باقی میماند و نه نشانهای از وجودت.
هوش مصنوعی: مردی در گذشته بوده که به عمرش عهدی دور و بعید داشت. او چهرهای داشت که نیمی از ریشش سیاه و نیمی دیگر سفید بود.
هوش مصنوعی: در یک روز، مردی در خانهی خود دو زن داشت، یکی پیر و دیگری جوان.
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت به جوانی معشوق رسید، سر خود را بر دامان او گذاشتی تا از او آرامش بگیری.
هوش مصنوعی: زمانی که از خواب شیرین به حالت بیهوشی و مستی درآمدی، موهای کن خاتون را به دست گرفتی.
هوش مصنوعی: هر یک از موهای سفید و آبی از ریش و سبیل صاحبمنصبی به آرامی میریزد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خواجه در آینه، ریش سیاه خود را ببیند، به چهره آن معشوق نگاه میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان جوان و قوی را میبیند، ناخودآگاه از کنار یار کهنسال دور میشود.
هوش مصنوعی: گفتهاند که تجربه و سخنان کهنهٔ بزرگترها به جوانان نافذ نیست و نتوانند آن را درک کنند.
هوش مصنوعی: وقتی نوبت آن پیر مرد زال رسید، تو سر خود را به دامان او نهادی و از او طلب کمک کردی.
هوش مصنوعی: وقتی که در خواب شیرین و خوشی غرق هستی، پیرزن برای کندن موهای تو مشغول میشود.
هوش مصنوعی: تو در کوچه و خیابان به دلرباییاش نگاه میکردی و هر چه را که دیدی، در آن موی سیاهش یافتی.
همسر کوژ پشت، موها را یک به یک میکَند تا شوهرش آب و رنگ بگیرد.
تا مویش سپید و رنگ پریده (ارغوانی) باشد تا از او بدشان بیاید و بگریزند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حسی است که خواجه نسبت به زن سرد و بیاحساس خود دارد. او به نوعی از رابطهاش ناامید شده و احساس میکند که مودت و محبت از بین رفته است. این وضعیت او را به یاد زن مسن و بیاحساس میاندازد که هیچ نشانی از گرما و عشق در او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی دو دوست صمیمی، سبیل و ریش آن شخص را به شوخی میبردند و از این کار لذت میبردند.
ریش و سبیلی برای خواجه نماند و عمر او از پنجاه سال گذشت.
در زمانهٔ زبون، اسیر اهل دنیای پست شد؛ چون اسبی که از دوست داشتن زیاد او را به بند بکشند.
هوش مصنوعی: این دنیا و دین هرکدام ویژگیهای خاصی دارند. یکی از آنها مربوط به حال و زندگی امروز است و دیگری به آینده و روزهای بعد.
هوش مصنوعی: یکی از آن دو نفر آب را از دیگری میگیرد و آن شخص به خاطر مال و ثروت او در جستجوی آن است.
هوش مصنوعی: کسی که با خداوند نماز میخواند، میتواند در کنار او آرام گیرد و از داستانهای طولانی و پیچیدهی زندگی فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که بار سنگینی را بر دوش دیگران میگذارد، در حقیقت خود را در معرض دشواری قرار میدهد و دیگران را هم با مشکلات خود درگیر میکند.
هوش مصنوعی: یک نفر بیهوده داستانی را برای او تعریف میکند، در حالی که او به این حرفها اهمیتی نمیدهد.
هوش مصنوعی: من چه کار کردهام و چه چیزهایی گفتهام؟ دیروز با فرشتگان چه صحبتهایی کردهام و با رئیس و وزیر چه گفتهام؟
هوش مصنوعی: دیروز در آشپزخانه ما آش وجود داشت که بسیار شیرین بود و از نوع ماش درست شده بود.
هوش مصنوعی: من به بغداد و حلب سفر کردم و در راه به دنبال چیزی زحمتهای زیادی را متحمل شدم.
هوش مصنوعی: کسی که بینیرو باشد، اگر قدش کوتاه باشد، به ضعف خود برمیخیزد، در حالی که کسی که قوی و نیرومند است، حتی اگر قدش بلند باشد، هنوز هم به قدرتش تکیه میکند.
هوش مصنوعی: روز، کارهایش را چنین به داستانهایی جذاب و خیالی میسپارد، و خوش به حال کسانی که بیخبر از این موضوع هستند.
همه خوی نیک و کالای هنر که داری، از تو میربایند.
هوش مصنوعی: دوستبودن و معاشرت با انسانهای بد میتواند تأثیر منفی بر فرد بگذارد و صحبت کردن با کسانی که باورهای متفاوت دارند، ممکن است به فراموشی یا انحراف از اصول خود منجر شود.
اگر از باغ بگذری، لاله، ریحان و سنبل به دست میآوری.
اگر ساعتی گذارت به گلخن بیفتد، دود و خاکستر نصیبت میشود.
هوش مصنوعی: اگر با عطاران و مغازهداران عطر و ادویه نشست و برخاست کنی، لباس تو به بوی خوش عطر آغشته خواهد شد.
اگر به دکان زغال فروش بروی، با رخسار سیاه بیرون میآیی. (انگِشت = زغال)
هوش مصنوعی: اگر صد زبان هم داشته باشم و تا قیامت در کنار هم بگویم، باز هم نمیتوانم آنچه را میخواهم بیان کنم.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم چیزی غیر از این بگویم، پس از همنشینی با افراد بد و صحبتهای نامناسب احتیاط کنید.
هوش مصنوعی: کافی است، حالا از اینجا برو و بقیهی وضعیت ذبیح الله را گوش کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.