از ره دیگر هم ای فرخنده یار
هست امر بین امرین اختیار
دان ره کمیت و مقدار دان
کار هم کفیار و هم فقیار دان
آنچه باشد مورد تکلیف تو
اختیار تو در آن تشریف تو
خواجه حکم شرع خواهی کم و وضع
اندر آنها نیست جبر و دفع و منع
وآنچه جز این جمله دست دیگری ست
اختیاری بندگان را نیست نیست
هم حیات از او بود هم مرگ ازو
بینوایی زو نوا و برگ ازو
درد از او باشد و درمان ازو
هم علاج سینه ی سوزان ازو
عزت از او ذلت و خواری ازو
صحت از او رنج و بیماری ازو
غصه از او غم ازو شادی ازو
هم خرابی زو و آبادی ازو
محنت از او رنج ازو راحت ازو
فقر ازو و گنج ازو ذلت ازو
سوز از او باشد و ماتم ازو
تو ازو و من از او عالم ازو
تخت از او و تاج از او و سر از اوست
جان فدای آنکه سرتاسر از اوست
می نجنبد ذره ای بی امر او
جملگی مرهون لطف و قهر او
گوش ازو دندان ازو لیک ای عمو
گوش را دندان گرفتن نیست ازو
نیک بنگر قاضیا این کار نیست
اینهمه تأخیرت اندر حکم چیست
آدمی را حکم تو زنده کند
زنده را جاوید پاینده کند
حکم تو از حکم حق دارد سبق
زنده سازد مردگان را حکم حق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.