از لرستان یک لری زفت کلان
نوبتی آمد به شهر اصفهان
کشک و پشم و میش و گاو آورده بود
تا کند سوداگری از بهر سود
برد آنها را به میدان و فروخت
زر گرفت و کرد در همیان و دوخت
بست همیان بر میان و بر ازار
زد گره ها بر سر هم بی شمار
رندکی چند از کناری در کمین
چون بدیدند آن لر مسکین چنین
وجهت همت سوی لر ساختند
هر یکی با او قماری باختند
ابتدا آمد یکی تا نزد لر
دل تهی از کین دهان از خنده پر
تنگ بگرفتش در آغوش و بگفت
بوسه بر رویش زد و با خنده گفت
السلام ای گای سهم الدین من
ای انیس و مونس دیرین من
حال تو چون است گای سهم دین
از فراغت چند بنشینم غمین
مرد لر حیران شد و گفتا به او
گای سهم الدین نیم من ای عمو
تو همانا اشتباهی کرده ای
یا غلط در من نگاهی کرده ای
گای سهم الدین به خاطر داشتی
روی من را روی او پنداشتی
هرچه باشد در خیالت از صور
می کند وهمش مصور در نظر
آنچه در اندیشه ی آنی به روز
شب که خوابیدی کند آنهم بروز
حال مرگ و زندگانی همچنین
بی تفاوت باشدت می دان یقین
حرص اگر در خاطرت دارد ظهور
همنشینت در لحد موش است و مور
ور بود اندیشه ات ایذا و نیش
مار و کژدم آیدت آنجا به پیش
ور بود دریدن و اشکافتن
پس پلنگ و گرگ خواهی یافتن
هم بود گر مکر و تلبیس و خداع
باشدت با دیو و شیطان اجتماع
جلق و حلقت گر بود پیش نظر
پیشت آید خرس و خوک و گاو و خر
ور بود در سینه ات یاد خدا
اندر آنجا نور بینی و ضیاء
ور نماز و روزه و حج بایدت
ماهرویان پیش منظر آیدت
لب هریک زین عملها این جناب
نوعروسی هست رشک آفتاب
ور یتیمان را همی می پروری
حور و غلمان گرد خود جمع آوری
همچنین می کن به این جمله قیاس
حشر خود از زندگی کن اقتباس
تو بمیری همچنانکه زیستی
این جهان آیینه ی عقبی ستی
من نگویم این سخن ای ارجمند
شاه دین فرمود با بانگ بلند
مثل ما عشتم تموتون را بخوان
تحشرون مثل ما هم را بدان
این سخن طولانی است ای مرد حر
باز گویم قصه ی رندان و لر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، یک مرد لر از لرستان به اصفهان میرود و کالاهایی مانند کشک و پشم و گاو را برای فروش میآورد. او موفق میشود محصولاتش را بفروشد و پول زیادی به دست میآورد. در حالی که در بازار مشغول است، چند رند به او نزدیک میشوند و به طرز فریبکارانهای با او برخورد میکنند. یکی از آنها به اشتباه او را با کسی به نام "گای سهم الدین" اشتباه میگیرد و به او ابراز محبت میکند. مرد لر گیج میشود و به او میگوید که او "گای سهم الدین" نیست و این فقط یک خیال است. سپس در ادامه، مرد لر به تبیین عواقب زندگی و مرگ میپردازد و میگوید که هر کس وفق افکار و اعمالش در زندگی آیندهاش به سر میبرد. او به این نکته اشاره میکند که اگر انسان در زندگی یاد خدا و اعمال نیک را در نظر داشته باشد، در آخرت نیز نور و زیبایی خواهد یافت. این روایت به تعالیم اخلاقی و فلسفی درباره زندگی و مرگ اشاره دارد.
هوش مصنوعی: یک جوان لری از لرستان به شهر اصفهان آمد.
هوش مصنوعی: او کالاهایی مثل کشک، پشم، میش و گاو را آورده بود تا از طریق فروش آنها تجارت کند و سود ببرد.
هوش مصنوعی: آنها را به میدان برد و طلاهایی را که به دست آورده بود، فروخت و آن را در کیفش گذاشت و محکم بست.
هوش مصنوعی: کسی کیسهاش را بر دوش گذاشت و بندهای لباسش را محکم کرد و گرههای زیادی بر روی هم ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: چند رند از گوشهای در کمین بودند و وقتی آن مرد لر را در وضعیتی سخت و ناچیز دیدند، به او توجه کردند.
هوش مصنوعی: هر کس به سمت لرها میرفت و هر کدام با او در این مسیر شرطبندی کردند.
هوش مصنوعی: یک نفر به نزد لر (مردی از قوم لر) آمد که دلش از کینه خالی بود و لبانش پر از خنده بود.
هوش مصنوعی: او را در آغوش فشرد و گفت، بوسهای بر رویش زد و با خنده چنین گفت:
هوش مصنوعی: سلام ای همنشین و دوست قدیمی من، ای سهم من از دین و ایمان.
هوش مصنوعی: حالت چطور است، ای کاش میتوانستم مدت بیشتری از خوشیهای زندگی لذت ببرم و نگرانیها را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: مرد لر در وضعیتی گیج و سردرگم قرار گرفت و به عمویش گفت: "ای عمو، سهم من از دین، نصف است."
هوش مصنوعی: تو به اشتباه به من نگاه کردهای یا خطایی در قضاوتت درباره من بوده است.
هوش مصنوعی: به یاد داشتی که من را به جای او میدیدی و به خاطر او به یاد من بودی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهن تو وجود دارد، از تصورات و تصاویر شکل میگیرد و همه چیز به صورت تجسم یافته در ذهنت نمایان میشود.
هوش مصنوعی: آنچه که در فکر یا خیال توست و بر آن تمرکز داری، در زمانی که خواب هستی، به حقیقت میپیوندد و در روز به وقوع میپیوندد.
هوش مصنوعی: زندگی و مرگ برای او هیچ تفاوتی ندارد و به خوبی این مسئله را میداند.
هوش مصنوعی: اگر به حرص و طمع دچار باشی، ظهور همنشینت در خاک مثل آمدن موش و مور است.
هوش مصنوعی: اگر فکر تو آزاردهنده باشد، مانند نیش مار و کژدم به آنجا میروی که درد و رنج برایت به همراه دارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از موانع عبور کنی و به هدف خود برسی، باید با چالشها و دشواریها روبهرو شوی. در این مسیر، ممکن است با خطراتی مانند پلنگ و گرگ مواجه شوی.
هوش مصنوعی: اگر با فریب و نیرنگ و حقهبازی به سراغت بیایند، در حقیقت با نیروهای شیطانی و منفی در ارتباطی.
هوش مصنوعی: اگر عیوب و نادرستیها را در نظر بگیری، ممکن است موجودات ناپسند و زشتی مانند خرس، خوک، گاو و الاغ در ذهنت مجسم شوند.
هوش مصنوعی: اگر در دلت یاد خدا وجود داشته باشد، در آنجا نور و روشنی خواهی دید.
هوش مصنوعی: اگر در نماز و روزه و حج به دنبال کمال هستی، باید زیبایی و خوبیهای انسانی در نظر تو قرار گیرد.
هوش مصنوعی: هر یک از این کارها به نوعی نشان از زیبایی و شکوه خاصی دارد و این زیبایی به قدری چشمنواز است که حتی خورشید هم به آن حسادت میکند.
هوش مصنوعی: اگر یتیمان را تحت سرپرستی خود قرار دهی و از آنان مراقبت کنی، مثل این است که حور و جوانان زیبا را به دور خود جمع کردهای.
هوش مصنوعی: شما نیز میتوانید از تجربهها و درسهایی که از زندگی خود گرفتهاید، برای درک بهتر حشر و نقل و انتقالات آن استفاده کنید.
هوش مصنوعی: تو به گونهای میمیری که در زندگیات بودهای، این دنیا تنها بازتابی از گذشتهات است.
هوش مصنوعی: من نمیگویم که این گفته از من است، بلکه این فرمودۀ شاه دین است که با صدای بلند بیان شده است.
هوش مصنوعی: مثل ما زندگی میکنید و در نهایت خواهید مرد، پس بدانید که مانند ما نیز در قیامت محشور خواهید شد.
هوش مصنوعی: این گفتوگو طولانی است، ای مرد حُر. اجازه بده تا داستان مردان بازیگوش و ولگرد را برایت تعریف کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.