بخش ۱۲۴ - اشاره به قول شاه اولیا در دعای کمیل:فهبنی یا الهی و سیدی و مولای صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک
صبر گیرم آورم در آتشت
گو چسان صبر آرم از خوی خوشت
در عذابت گیرم آوردم شکیب
چون بسازم با فراقت ای حبیب
دایه ترساند ز آتش کودکان
هین مکن بازی و گرنه ای فلان
می گذارم آتشت بر دست و پای
می نهم داغت به رخسار و قفای
لیک ترسانند از زجر فراق
شیرمردان با هزاران طمطراق
از چه می ترسم ز دوزخ ای خدا
چون تو اندازی در آن دوزخ مرا
چون ز امر توست دوزخ جنت است
چون تو فرمایی عذابم رحمت است
آتش تو گلشن ریحان من
دوزه تو جنت رضوان من
چون تو تیغم می زنی شهپر بود
تیغ تو بر تارکم افسر بود
خارت از نسرین و گل خوشتر بود
زهر تو تریاق جان پرور بود
چون ازین شادی تو ای سلطان جان
گر بسوزانی دو مشت استخوان
دل نباشد شاد ای رویم سیاه
آن دل و آن استخوان بادا تباه
استخوان و جان من قربان تو
من فدای آتش سوزان تو
چون تو خواهی استخوانم را وقود
گیرم این مشت استخوان هرگز نبود
وه چه گفتم خاک بادم بر دهان
زنده گردد آن زمانم استخوان
استخوان در آتش تو جان شود
خار در باغت گل و ریحان شود
من ز دوزخ از چه ترسم کیستم
جز یکی کار تو دیگر چیستم
کار توست این شاخ و برگ و بیخ و بن
کار خود را هرچه می خواهی بکن
من ز تو آتش ز تو ای جانفروز
خواهیم بنواز و می خواهی بسوز
گر تو می خواهی بسوزانی و من
ترسم و گریم ز بیم سوختن
پس مرا در ملک تو باشد مضاد
خاک بر فرق چنین مملوک باد
من چرا ترسم ز دوزخ شاه من
چون ز دوزخ دل بود همراه من
و اندر آن دل یاد تو باشد نهان
هست با یاد تو دوزخ گلستان
چونکه یاد تو مرا در جان بود
دوزخ و جنت مرا یکسان بود
من چرا می ترسم از دوزخ که نار
سازدم صاف و خوش و کامل عیار
بین که زرگر زر در آتش می کند
آتش آن را صاف و بیغش می کند
آهنی آهنگر اندر کوره برد
پس به پتکش ساخت اجزا خرد خرد
ساخت شمشیری از آن کشورگشای
در کمرهای شهانش داد جای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به مسأله عشق و عذابهای ناشی از فراق معشوق میپردازد. او از صبر و تحملش در برابر آتش عشق سخن میگوید و به نوعی به تقدس و زیبایی عذاب عشق اشاره میکند. هرچند از زجر فراق و عذاب دوزخ میترسد، اما به عشق الهی و قدرت آن ایمان دارد. شاعر بر این نکته تأکید میکند که اگر عشقی در کار باشد، حتی درد و رنج هم به نوعی زیبا و خواستنی است. او با تمثیل به دوزخ و جنت، نشان میدهد که با یاد معشوق میتوان از سختیها و عذابها لذت برد و آنها را تحمل کرد. در پایان، شاعر به ارتباط عمیق خود با معشوق اشاره میکند و تأکید دارد که عشق واقعی فراتر از هر درد و رنجی است.
هوش مصنوعی: صبر را در آتش تو نگه میدارم، اما چگونه میتوانم از ویژگیهای خوشایتور صبر کنم؟
هوش مصنوعی: در درد و رنج تو صبر میکنم، چون میتوانم با دوریات کنار بیایم، ای محبوب.
هوش مصنوعی: مراقب باشید و بازی نکنید، زیرا دایه شما را از خطر آتش میترساند.
هوش مصنوعی: من آتش عشق تو را بر دست و پای خود میگذارم و نشان تو را بر چهره و گردن خود میزنم.
هوش مصنوعی: اما از عذاب جدایی شیرمردان با هیاهو و صداهای بلند، ترس به دلها میاندازند.
هوش مصنوعی: از چه چیزی باید بترسم که مرا به آتش دوزخ میاندازی، ای خدا، در حالی که خودت مرا به آنجا میفرستی؟
هوش مصنوعی: اگر خواسته تو باشد، جهنم به بهشت تبدیل میشود؛ چون تو اراده کنی، عذابی که بر من نازل میشود، به رحمت تبدیل میگردد.
هوش مصنوعی: شما مانند آتش برای باغ گلابی من هستید و در واقع بهشت من به شمار میآیید.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به من ضربه میزنی، احساس میکنم که تیغ تو همانند پرواز یک پرنده است و بر روی سر من مانند تاج میدرخشد.
هوش مصنوعی: عطر نسرین و گل بهتر از زهر تو نیست، زیرا اثر درمانی تو جان را revital میکند.
هوش مصنوعی: ای سلطان جان، اگر به خاطر شادیام دو مشت استخوانم را بسوزانی، باز هم خوشحالم.
هوش مصنوعی: دل من شاد نیست ای چهرهام تیره، که آن دل و آن بدن فقط ویران شود.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم، هم جسم و هم جانم، فدای تو میشود و عاشق آتش سوزانی هستم که در وجود توست.
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، من به گردن تو بار میشوم، اما این گروه از استخوانها هیچگاه به من تعلق نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای کاش سخنی نگفته بودم که اگر بر زبان بیاید، با خاک و بادم زندگی دوبارهای پیدا میکند و آن زمان من نیز به یاد میآیم.
هوش مصنوعی: سختی و درد برای تو به سبکی تبدیل میشود و زحماتت در زندگی به ثمر میرسد، مانند گل و گیاه در باغانی آباد.
هوش مصنوعی: من از جهنم نمیترسم، چون چه چیزی جز انجام وظیفه تو دارم که به آن اهمیت بدهم؟
هوش مصنوعی: این تو هستی که باید به تنهایی به کارهای خود رسیدگی کنی و هر چه که میخواهی انجام دهی.
هوش مصنوعی: من از تو، ای جان پرورش دهنده، آتش میگیرم. خواهش میکنم ناز کن و اگر میخواهی، مرا بسوزان.
هوش مصنوعی: اگر تو قصد سوزاندن من را داری، من از سوختن میترسم و به همین دلیل میگریم.
هوش مصنوعی: بنابراین، اگر من در دنیای تو موجود هستم، باید این مخلوق خاکی بر سرش بامِ آن مملکت باشد.
هوش مصنوعی: چرا باید از دوزخ بترسم؟ وقتی که پادشاه من دل من را از دوزخ دور کرده است.
هوش مصنوعی: در دل من همواره یاد تو پنهان است؛ بنابراین با وجود یاد تو، دوزخ هم به مانند گلستان به نظرم میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که یاد تو در وجود من هست، برای من فرقی نمیکند که در دوزخ باشم یا بهشت؛ احساس من نسبت به تو همه چیز را یکسان میکند.
هوش مصنوعی: چرا باید از جهنم بترسم در حالی که خودم آتش را به گونهای میسازم که صاف و خوشنما و کاملاً خالص است؟
هوش مصنوعی: زرگر در آتش طلا را میسوزاند تا آن را تصفیه کند و خالص سازد.
هوش مصنوعی: آهنگر، آهن را در کوره گرم میکند و سپس با پتک خود آن را به قطعات کوچکتر تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: سلاطین را شمشیری ساختند که از آن برای کشورگشایی استفاده کنند و این شمشیر در کمرشان قرار گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.