ترسم نشده غوره، انگور خزان آید
یا می نشده انگور ماه رمضان آید
زاهد که کند منعم از رفتن میخانه
با ساده رخی هر شب آنجا به نهان آید
گر اشک روانم نیست زآن است که می ترسم
از دل غم او بیرون با اشک روان آید
گردون که دل ما را کرده هدف تیرش
هر تیر که اندازد یکسر به نشان آید
هر شب بت عیاری گوید به برت آیم
آید به برم اما هنگام اذان آید
آن شیخ سیه نامه با جبه و عمامه
از میکده صد بارش راندند و همان آید
کردم طلب از عابد وردی پی دفع غم
گفتا بر ساقی رو کاین کار از آن آید
گاهی بنواز ای جان چون غیر صفایی را
ترسم که ز بیدادت روزی به فغان آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر جا که به طنازی، آن سرو روان آید
دل بر سر دل ریزد، جان از پی جان آید
حسرت نبرد عاشق جز بر دل مشتاقی
کز رهگذر خوبان حسرت نگران آید
شهری به ره آن مه، خون در دل و جان بر لب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.