گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

عشق را جان بی‌قرار بود

یاد جان پیش عشق عار بود

سر و جان پیش او حقیر بود

هر که را در سر این خمار بود

همه بر قلب می‌زند عاشق

اندر آن صف که کارزار بود

نکند جانب گریز نظر

گرچه شمشیر صد هزار بود

عشق خود مرغزار شیران است

کی سگی شیر مرغزار بود‌؟

عشق جان‌ها در آستین دارد

در ره عشق جان نثار بود

نام و ناموس و شرم و اندیشه

پیش جاروب‌شان غبار بود

همه کس را شکار کرد بلا

عاشقان را بلا شکار بود

مر بلا را چنان به جان بخرند

کان بلا نیز شرمسار بود

جان عشق است شه صلاح الدین

کاو ز اسرار کردگار بود

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۹۸۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

تا فلک را همی مدار بود

خاک را اندرو قرار بود

عراقی

هر که در بند زلف یار بود

در جهانش کجا قرار بود؟

وانکه چیند گلی ز باغ رخش

در دلش بس که خار خار بود

وانکه یاد لبش کند روزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه