گنجور

 
مولانا

شاهدی بین که در زمانه بزاد

بت و بتخانه را به باد بداد

شاهدانی که در جهان سمرند

کس از ایشان دگر نیارد یاد

از رخ ماه او چو ابر گشود

هفت گردون ز همدگر بگشاد

همچو مهتاب شاخ شاخ آن نور

سوی هر روزنی درون افتاد

تابشش چون بتافت بیشترک

جان‌ها را بخورد از بنیاد

جان‌ها ذره ذره رقصان گشت

پیش خورشید جان‌ها دلشاد

همچو پرواز شمس تبریزی

جمله پران که هر چه بادا باد

 
 
 
جدول شعر
غزل شمارهٔ ۹۷۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

شاد زی با سیاه‌چشمان، شاد

که جهان نیست جز فسانه و باد

ز آمده شادمان بباید بود

وز گذشته نکرد باید یاد

من و آن جعدموی غالیه‌بوی

[...]

شهید بلخی

گر فراموش کرد خواجه مرا

خویشتن را به رقعه دادم یاد

کودک شیر‌خواره تا نگریست

مادر او را به مهر شیر نداد

فرخی سیستانی

هر که بود از یمین دولت شاد

دل بمهر جمال ملت داد

هر که او حق نعمتش بشناخت

میر مارا نوید خدمت داد

طاعت آن ملک بجا آورد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ابوالفضل بیهقی

پادشاهی برفت پاک سرشت‌

پادشاهی نشست حورنژاد

از برفته‌ همه جهان غمگین‌

وز نشسته‌ همه جهان دلشاد

گر چراغی ز پیشِ ما برداشت‌

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه