گنجور

 
مولانا

ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد

که عشق جان و خرد را به نیم جو نخرد

که عشق شیر سیاه‌ست تشنه و خون خوار

به غیر خون دل عاشقان همی‌نچرد

به مهر بر تو بچفسد به سوی دام آرد

چو درفتادی از آن پس ز دور می‌نگرد

امیر دست درازست و شحنه بی‌باک

شکنجه می‌کند و بی‌گناه می‌فشرد

هر آنک در کفش آید چو ابر می‌گرید

هر آنک دور شد از وی چو برف می‌فسرد

هزار جام به هر لحظه خرد درشکند

هزار جامه به یک دم بدوزد و بدرد

هزار چشم بگریاند و فروخندد

هزار کس بکشد زار زار و یک شمرد

به کوه قاف اگر چه که خوش پرد سیمرغ

چو دام عشق ببیند فتد دگر نپرد

ز بند او نرهد کس به شید یا به جنون

ز دام او نرهد هیچ عاقلی به خرد

مخبط‌ست سخن‌های من از او گر نی

نمودمی به تو آن راه‌ها که می‌سپرد

نمودمی به تو کو شیر را چه سان گیرد

نمودمی که چگونه شکار را شکرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۹۱۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:

تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد

هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد

سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد

سنایی

منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد

ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد

اگر زمانه ندارد ترا مساعد من

زمانه‌را و تو را کی توان مساعد کرد

جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
قوامی رازی

به عافیت بنشین زیر چرخ گرداگرد

که کنج عافیتی به بود زبردابرد

به هرزه کاری عمرت به آخر آوردی

ز جهل تا کی خواهی خدای را آزرد

بسا کسا که ز ایام آبروئی داشت

[...]

خاقانی

سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای

کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد

بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من

مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد

ظهیر فاریابی

جمال دین سر احرار روزگار حسن

ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد

تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ

حروف حادثه از روی آسمان بسترد

هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه