درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
که «خواجه هر چه بکاری تو را همان روید»
تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار
که چیست قیمت مردم؟ هر آنچ میجوید
بشو دو دست ز خویش و بیا به خوان بنشین
که آب بهر وی آمد که دست و رو شوید
زهی سلیم که معشوق او به خانه اوست
به سوی خانه نیاید؛ گزاف میپوید
به سوی مریم آید دوانه گر عیسیست
وگر خر است بهل تا کمیز خر بوید
کسی که همره ساقیست چون بود هشیار؟
چرا نباشد لمتر؟ چرا نیفزوید؟
کسی که کان عسل شد ترش چرا باشد؟
کسی که مرده ندارد بگو چرا موید؟
تو را بگویم پنهان که گل چرا خندد
که گلرخیش به کف گیرد و بینبوید
بگو غزل که به صد قرن خلق این خوانند
نسیج را که خدا بافت آن نفرسوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ارتباط انسان با عشق و حقیقت زندگی است. شاعر با اشاره به اینکه هر چیزی که انسان در زندگی کاشت، همان را برداشت میکند، بر اهمیت عشق تأکید میکند و میگوید عشق تنها قیمتی است که انسان میتواند بر آن تکیه کند. او به تصاویری از عشق و زیبایی اشاره میکند، مانند آمدن معشوق به خانه و دلدادگی، و بر این باور است که عشق و حقیقت زندگی باید در کنار هم باشند. در نهایت، شاعر به زیبایی و لطافت زندگی و هنر شعر اشاره کرده و میگوید که ارزش هنر در ابراز عشق و زیبایی نهفته است.
هوش مصنوعی: درخت و برگ از خاک رشد میکنند و به ما میگویند که هر چیزی را که در زندگی بکاری، همان را برداشت خواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر تو چیزی جز عشق در دل نداری، ارزش انسانها چه معنی دارد؟ هرکس به دنبال چهچیزی است؟
هوش مصنوعی: دستهایت را از خودت دور کن و بیا بر سر سفره بنشین؛ زیرا آب برای تو آمده تا دست و صورتت را بشویی.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که محبوب او در خانهاش حضور دارد، اما به جای این که به سمت خانه بیاید، بیهدف در کوچهها میچرخد.
هوش مصنوعی: اگر عیسی به سمت مریم بیاید، چه او دیوانه باشد و چه خر، باید به او اجازه دهید تا نرود، زیرا بوی خر او را دربرمیگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که همراه با ساقی است، چگونه میتواند هوشیار باشد؟ چرا نباید مست شود؟ چرا نباید به خُود بیفزاید و احساس نشئگی کند؟
هوش مصنوعی: کسی که مانند عسل شیرین و خوش طعم است، چرا باید ترش و تلخ باشد؟ و فردی که بیهمنفس و بییار است، چرا باید در زندگیاش خوشحال و موفق باشد؟
هوش مصنوعی: میخواهم به تو بگویم که چرا گل میخندد؛ زیرا چهره زیبایش را در دستان کسی میگیرد و بوی خوشش را به مشام میرساند.
هوش مصنوعی: بگو که غزل، عمری به اندازهٔ صد قرن، مردم این شعر را میخوانند. این شعر را خدا بافته و هیچگاه کهنه نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عجب مدار ز ممدوح اگر کند احسان
بجای مادح خود گرچه نیک و بد گوید
ز بحر جود کند رشحه ای روان که بدان
ز لوح خاطر خود حرف ذم خود شوید
مگو که یاد تو اهلی نمیکند نفسی
که ذکر خیر تو تا زنده است میگوید
مرنج اگر نرسد جانب تو نامه او
که می نویسد و سیلاب گریه میشوید
که با تو حرف شهیدان عشق میگوید
که خون شبنم از آفتاب میجوید
به اشک روی مرا شسته طفل خودرایی
که هفته هفته رخ خویش را نمیشوید
در آن دیار که ماییم بیغمی کفر است
[...]
بشیر یافت که آن پیر زن چه میگوید
کدام راه از این اضطراب میپوید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.