گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد

دل سبد آمد مکن هر سقطی در سبد

آنک تواضع کند نگذرد از حد خویش

یابد او هستی باقی بیرون ز حد

وا کن صندوق زر بر سر ایمان فشان

کآخر صندوق تو نیست یقین جز لحد

تو لحد خویش را پر کن از زر صدق

پر مکنش از مس شهوت و حرص و حسد

هر چه تو را غیر تو آن بدهد رد کنی

چون بدهی تو همان دانک شود بر تو رد

قلب میاور بدانک غره کنی مشتری

ترس ز ویل لکل جمع مالاوعد

آنک گشادی نمود نفس تو را تنگیست

گفت خدا نفس را بسته امش فی کبد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۸۹۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

شرح دهم من که شب از چه سیه‌دل بود

هر کی خورد خونِ خلق زشت و سیه‌دل شود

چون جگر عاشقان می‌خورد این شب به ظلم

دود سیاهیِ ظلم بر دلِ شب می‌دمد

عاقله شب توی بازرهانش ز ظلم

[...]

کمال خجندی

از نفخات بخور کون و مکان در گرفت

چون بهم آمیختند آتش و مجمر بعود

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
صامت بروجردی

غضب خلافت چه کرد به عصر وی معتمد

باخت مدامی بوی نزد نفاق و حسد

بهر به روز جلال به شوکت لاتعد

با حسن بن علی(ع) مظهر ذات احد

مشاهدهٔ ۱۰ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
صغیر اصفهانی

جان نبی نفس کل مطهر ذات احد

در ملل و در فرق در ازل و در ابد

او ناهی از صنم او داعی بر صمد

آنکه بوصفش شوم چون برقم مستعد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه