گنجور

 
مولانا

یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا

من خمره‌ی افیونم زنهار سرم مگشا

آتش به من اندرزن ، آتش چه زند با من ؟

کاندر فلک افکندم صد آتش و صد غوغا

گر چرخ همه سر شد ور خاک همه پا شد

نی سر بهلم آن را نی پا بهلم این را

یا صافیه الخمر فی آنیه المولی

اسکر نفرا لدا و السکر بنا اولی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۸۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوعلی عثمانی

وَغَنّیٰلِیَ مِنْقَلْبی

وَ غَنَّیْتُ کَما غَنّیٰ

وَکُنّا حَیْثُ ما کانوا

و کانوا حَیثُ ما کُنّا

وطواط

ای طلعت تو نیکو وی قامت تو زیبا

زلفین تو چون عنبر، رخسار تو چون دیبا

از ماه سما دارای افروخته تر چهره

وز سرو سهی دارای افراخته تر بالا

کاشانهٔ شخص تو زیبد که بود جنت

[...]

مولانا

ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا

پیوسته چنین بادا چون شیر و شکر با ما

ای چرخ تو را بنده وی خلق ز تو زنده

احسنت زهی خوابی شاباش زهی زیبا

دریای جمال تو چون موج زند ناگه

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اوحدی

ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا

آسوده درو والا، آهسته درو شیدا

در وی سر سرجویان گردان شده از گردن

در وی دل جانبازان تنها شده از تن ها

بر لالهٔ بستانش مجنون شده صد لیلی

[...]

سلمان ساوجی

امشب من و تو هر دو، مستیم، ز می اما

تو مست می حسنی، من، مست می سودا

از صحبت من با تو، برخاست بسی فتنه

دیوانه چو بنشیند، با مست بود غوغا

آن جان که به غم دادم، از بوی تو شد حاصل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه