جزوی چه باشد کز اجل اندر رباید کل ما
صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا
رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بیچون شوم
صبر و قرارم بردهای ای میزبان زوتر بیا
از مه ستاره میبری تو پاره پاره میبری
گه شیرخواره میبری گه میکشانی دایه را
دارم دلی همچون جهان تا میکشد کوه گران
من که کشم که کی کشم زین کاهدان واخر مرا
گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد
من آردم گندم نیام، چون آمدم در آسیا؟
در آسیا گندم رود کز سنبله زادهست او
زاده مهم نی سنبله، در آسیا باشم چرا؟
نی نی فتد در آسیا هم نور مه از روزنی
زان جا به سوی مه رود نی در دکان نانبا
با عقل خود گر جفتمی من گفتنیها گفتمی
خاموش کن تا نشنود این قصه را باد هوا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس عمیق دلتنگی و جدایی از معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تصویرسازیهای زیبا، از حسرت و آرزوی وصال میگوید و به وصف عالم و هستی میپردازد. او اشاره میکند که چطور عشق و شوق باعث میشود که همه چیز را فدای معشوق کند و از درد جدایی رنج ببرد. شاعر همچنین به تضادهای زندگی و گذر زمان اشاره میکند و نهایتاً با دعوت به سکوت، خواهان آن است که داستان عشق و جداییاش نادیده باقی بماند.
هوش مصنوعی: هیچ چیز از جزئیات اهمیت ندارد، زیرا مرگ همه چیز را میگیرد. اگر همهٔ جانهایم را نیز برای او فدای کنم، باز هم با قلبی شاد و خوشامدگویی به او میگویم.
هوش مصنوعی: من به سمت آسمان رقصان میروم و از آنجا به دنیای بینهایت وارد میشوم. ای میزبان، زودتر بیا که صبر و آرامش من را از بین بردهاید.
هوش مصنوعی: تو از مه ستارهها را بهدست میآوری و آنها را تکهتکه میکنی؛ گاهی به یک نوزاد شیرخوار میدهی و گاهی هم دایه را به دنبال خود میکشی.
هوش مصنوعی: دلم به اندازهی جهان بزرگ است، اما سنگینی وجودم را نمیتوانم تحمل کنم. نمیدانم چه کسی مرا از این وضعیت نجات خواهد داد یا چه زمانی این فرار از این حالت برایم ممکن میشود.
هوش مصنوعی: اگر موهایم به خاطر عشق سفید شود و من بر اثر این عشق به سن پیری برسم، آیا من نمیتوانم گندم بیارم؟ چون وقتی به آسیاب آمدم، چه کار کردهام؟
من از جنس ماه و زادهٔ ماه هستم نه گندم و سنبله که به آسیا بیایم
نه نه! نور ماه نیز از روزن در آسیاب میآید، اما از آنجا سوی ماه رود نه به دکان نانوا!
هوش مصنوعی: اگر با خرد خود به من پاسخ دهی، من آنچه باید را به تو گفتهام. حالا سکوت کن تا این داستان را بادها نشنوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه
باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟
ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون
هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون
دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتها
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان
ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
[...]
طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا
یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا
آه از غم آن خوش پسر کز هجر او عمرم به سر
رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا
اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم
[...]
زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب
افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته، در بیشهٔ اندیشهها
امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی، اومید را واجب تویی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.