ای دریغا که حریفان همه سر بنهادند
باده عشق عمل کرد و همه افتادند
همه را از تبش عشق قبا تنگ آمد
کله از سر بنهادند و کمر بگشادند
این همه عربده و تندی و ناسازی چیست
نه همه همره و هم قافله و هم زادند
ساقیا دست من و دامن تو مخمورم
تو بده داد دل من دگران بیدادند
من عمارت نپذیرم که خرابم کردی
ای خراب از می تو هر کی در این بنیادند
ای خدا رحم کن آن را که مرا رحم نکرد
به صفات تو که در کشتن من استادند
بیخودم کن که از آن حالتم آزادیهاست
بنده آن نفرم کز خود خود آزادند
دختران دارم چون ماه پس پرده دل
ماه رویان سماوات مرا دامادند
دخترانم چو شکر سرتاسر شیرینند
خسروان فلک اندر پیشان فرهادند
چون همه باز نظر از جز شه دوختهاند
گرد مردار نگردند نه ایشان خادند
همه لب بر لب معشوق چو نی نالانند
دل ندارند و عجب این که همه دلشادند
گر فقیرند همه شیردل و زربخش اند
این فقیران تراشنده همه خرادند
خود از آن کس که تراشیده تو را زو بتراش
دگران حیله گر و ظالم و بیفریادند
رو ترش کرده چرایی که خریدارم نیست
عاشقانند تو را منتظر میعادند
تن زدم لیک دلم نعره زنان میگوید
باده عشق تو خواهم که دگرها بادند
شمس تبریز به نور تو که ذرات وجود
همه در عشق تو موماند اگر پولادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالاتی است که در اثر آن به وجود میآید. شاعر از حریفان و دوستانش میگوید که در زیر تأثیر عشق شکست خورده و به زمین افتادهاند. او از توصیف تب عشق و ناتوانی در برابر آن یاد میکند و به شدت احساس تنهایی میکند در حالی که همه در عشق معشوق غرق شدهاند. همچنین اشارهای به دخترانش دارد که به زیبایی تشبیه شدهاند و دلش میسوزد که چقدر افراد درگیر عشق میشوند و برخی از آنها حتی از روی ظاهر شاد به نظر میرسند، در حالی که در درون بیدل و ناتواناند. در نهایت، شاعر درخواست میکند که او را در آزادی از این حال و درد عشق کمک کنند. شمس تبریز به عنوان نمادی از نور و عشق در زندگی او مطرح میشود.
هوش مصنوعی: آه، افسوس که دوستان همه سرشان را پایین آوردند و در عشق غرق شدند و همه به زمین افتادند.
هوش مصنوعی: همه به خاطر عشق، احساس خستگی و تنگی کردند و به تصمیماتی جدی رسیدند؛ برخی کلاه از سر برداشتند و برخی کمربند خود را loosen کردند.
هوش مصنوعی: این همه سر و صدا و تندی و ناهماهنگی که به پا کردهاید، برای چیست؟ شما که همه در یک جمع و گروه و همسفر هستید.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دست من به دامن توست و من به شدت مست هستم؛ تو باید به من بدهی تا دل من آرام بگیرد، چرا که دیگران نسبت به من بیرحمانه عمل کردهاند.
هوش مصنوعی: من دیگر بنایی را که تو خرابش کردهای نمیپذیرم، ای ویرانکننده، زیرا از می تو هر کسی در این بنیاد باقی است.
هوش مصنوعی: خدایا به آن کسی که به من رحم نکرد، رحم کن؛ بر اساس ویژگیهای تو که در کشتن من مهارت دارند.
هوش مصنوعی: من بیدلیل خودم را به حالت خاصی دچار کردهام که در آن آزادیها وجود دارد. من، بنده کسی هستم که از خود، آزاد است.
هوش مصنوعی: دخترانی دارم که مانند ماه هستند و پشت پرده قرار دارند، افرادی که زیبا هستند و از آسمان به من سر زدهاند، حالا به همسری درآمدهاند.
هوش مصنوعی: دخترانم مانند شکر هستند و در تمام نقاط شیرینی دارند؛ مانند فرهاد که در پیشانی خسروان آسمان به چشم میآید.
هوش مصنوعی: وقتی همه نظرها تنها به یک حقیقت بزرگ معطوف شده است، دیگر به چیزهای بیارزش توجه نمیشود و آنها نمیتوانند به چیزهای بیمحتوا تبدیل شوند.
هوش مصنوعی: همه عاشقان به عشق معشوق خود، مانند نی که ناله میکند، در ظاهر گلهمند و غمگین هستند، اما جالب اینجاست که در دل همه آنها شادی و خوشحالی وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی اگر همه افراد ظاهراً فقیر و بیچیز باشند، در واقع آنها انسانهای شجاع و نیکوکار هستند. این فقیران در حقیقت دارای مهارت و ذکاوت زیادی هستند و میتوانند کارهای بزرگ و ارزشمندی انجام دهند.
هوش مصنوعی: از آن کسی که تو را خلق کرده است، کمک بگیر و خود را از دست دیگران که فریبکار و ظالم هستند نجات بده.
هوش مصنوعی: چرا به من رو ترش کردهای؟ من عاشقان زیادی دارم که منتظر تو هستند.
هوش مصنوعی: من به ظاهر ساکت و آرام هستم، اما در دل ناله و فریاد میکنم که به عشق تو نیاز دارم و دیگران را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: وجود تمام چیزها در عشق تو ذوب شده و مانند موم نرم هستند، حتی اگر به ظاهر خود را به سختی پولاد نشان دهند. نور وجود تو، آنها را به حالت لطیف و عاشقانه تبدیل میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از مبادی که مرا سر به جهان در دادند
هیچ شک نیست که بی فایده نفرستادند
جام و جان هر دو ز یک میکده همره کردند
عشق و می هر دو به من ز اول فطرت دادند
دولت راه روانی که رسیدند به عشق
[...]
دوش رندان خرابات ندا در دادند
که حریفان صبوحی سر خُم بگشادند
باده آنها که ننوشند حقیقت بادند
عاشقانی که چو ناصر ز جهان آزادند
شادمان غمزده و غمزدگان دلشادند
غم و شادی جهان بین که چه بی بنیادند
این جهان خود صوری مؤتلف از ابعاد است
یا طبایع که همی مجتمع از اضدادند
گر بپایند چه شادی و نپایند چه غم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.