گنجور

 
مولانا

فخر جمله ساقیانی ساغرت در کار باد

چشم تو مخمور باد و جان ما خمار باد

ای ز نوشانوش بزمت هوش‌ها بی‌هوش باد

وی ز جوشاجوش عشقت عقل بی‌دستار باد

چون زنان مصر جان را دست و دل مجروح باد

یوسف مصری همیشه شورش بازار باد

ساقیا از دست تو بس دست‌ها از دست شد

مست تو از دست تو پیوسته برخوردار باد

مغز ما پرباد باد و مشک ما پرآب باد

باد ما را و آب ما را عشق پذرفتار باد

شاه خوبان میر ما و عشق گیراگیر ما

جان دولت یار ما و بخت و دولت یار باد

سرکشیم و سرخوشیم و یک دگر را می‌کشیم

این وجود ما همیشه جاذب اسرار باد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۴۸ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیر معزی

جاودان‌گیتی به‌ حکم شاه‌گیتی دار باد

جایگاه بدسگال شاه گیتی دار باد

جود و عدلش هر د‌و نعمت ساز و محنت سوز باد

دست و تیغش هر دو گوهردار و گوهر بار باد

بر سر شاهی که ز ایزد مر جهان را رحمت است

[...]

سلمان ساوجی

در عزایت خسروا آیینه مه تار باد

وز فراغت ناله‌های زیر زهره زار باد

رایت پیروزی افلاک نیل اندود گشت

خنجر شنگر فی مریخ در زنگار باد

ای ز تخت سلطنت در کنج غاری تخته بند

[...]

کلیم

پادشاها شمع تیغت آفتاب آثار باد

بر زبانش هر چه گفتارست آن کردار باد

صفحه هر سینه کز مهر تو چون خورشید نیست

نزد اهل دل چو تقویم کهن بیکار باد

خواه روز و خواه شب از بهر پاس دولتت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه