گنجور

 
امیر معزی

جاودان‌گیتی به‌ حکم شاه‌گیتی دار باد

جایگاه بدسگال شاه گیتی دار باد

جود و عدلش هر د‌و نعمت ساز و محنت سوز باد

دست و تیغش هر دو گوهردار و گوهر بار باد

بر سر شاهی که ز ایزد مر جهان را رحمت است

جبرئیل از آسمان هر روز رحمت بار باد

عز دین و عز دنیا هر دو از شاهنشه است

هرکه عز او نخواهد تا قیامت خوار باد

در میان کفر و دین فرمان او سَدّی قوی است

در میان نیک و بد شمشیر او دیوار باد

هرجه دشوارست آسان باد بر شاه جهان

هرچه آسان است بر بدخواه او دشوار باد

روز و شب با دوستانش سَعد را تعبیر باد

سال و مه با دشمنانش نحس را پیکار باد

خلق را چندانکه هست اندیشه و گفتار نیک

شاه را اندر هنرها سیرت و کردار باد

چون شهاب از چرخ و برق از میغ و تقدیر از حجاب

تیر او را از کمان در هر وطن رفتار باد

خواب امن روزگار از دولت بیدار توست

بخت خصمش خفته باد و دولتش بیدار باد

کار شاهان‌گر شکار و شادی و می‌خوردن است

با می و شادی و شاهی و شکارش‌ کار باد

بزم او از موی و روی دلبران قند لب

خرم و خوش چون بنفشستان و چون‌ گلزار باد

در بر او دلبری هم‌جهرهٔ خورشید باد

در کف او ساغری هم‌گونهٔ گلنار باد

جون صلاح کار خلق اندر بقای عمر اوست

تا جهان باشد ز عمر خویش برخوردار باد

کار ساز عالم است و یار دین ایزدست

دولت او را کارساز و ایزد او را یار باد