گنجور

 
مولانا

به خانه‌خانه می‌آرد چو بیذق شاهِ جان ما را

عجب بردست یا ماتست زیر امتحان ما را

همه اجزای ما را او کشانیده‌ست از هر سو

تراشیده‌ست عالم را و معجون کرده زان ما را

ز حرص و شهوتی ما را مهاری کرده در بینی

چو اشتر می‌کشاند او به گرد این جهان ما را

چه جای ما که گردون را چو گاوان در خرس بست او

که چون کنجد همی‌کوبد به زیر آسمان ما را

خنک آن اشتری کاو را مهار عشق حق باشد

همیشه مست می‌دارد میان اشتران ما را