چمن جز عشق تو کاری ندارد
وگر دارد چو من باری ندارد
چه بیذوقست آن کش عشق نبود
چه مردهست آن که او یاری ندارد
به غیر قوت تن قوتی ننوشد
بجز دنیا سمن زاری ندارد
هر آنک ترک خر گوید ز مستی
غم پالان و افساری ندارد
ز خر رست و روان شد پابرهنه
به گلزاری که آن خاری ندارد
چه غم دارد که خر رفت و رسن برد
بر او خر چو مقداری ندارد
مشو غره به ازرق پوش گردون
که اندر زیر ایزاری ندارد
درافکن فتنه دیگر در این شهر
که دور عشق هنجاری ندارد
بدران پردهها را زانک عاشق
ز بیشرمی غم و عاری ندارد
بزن آتش در این گفت و در آن کس
که در گفت تو اقراری ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و بیعشقی پرداخته و اهمیت عشق را به تصویر میکشد. او میگوید که چمن (محیط طبیعی) تنها به عشق معشوق اهمیت میدهد و بدون عشق، همه چیز بیمعنی میشود. کسی که عشق ندارد، مرده است و هیچ قدرتی جز قدرت جسمی ندارد. شاعر از بیذوقی کسانی که عشق را ترک میکنند انتقاد میکند و میگوید که ترک عشق، به مانند آزادی از بار و زنجیر است، اما این آزادی بیفایده است. او با تأکید بر این که در دنیا تنها ظواهر اهمیت دارند و عشق حقیقی در زیر پردهها پنهان است، به نفاق و فریبکاری میتازد و از مخاطب میخواهد که آتش عشق را در دل خود روشن کند. به طور کلی، شعر به عمق عشق و نازکی حالاتی که در اثر دوری از آن پیش میآید، میپردازد.
هوش مصنوعی: چمن تنها به عشق تو اهمیت میدهد و اگر هم چیزی دیگری داشته باشد، برای من ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که عشق را در زندگیاش ندارد، چه انسان بیاحساسی است و آنکه یار و همدمی ندارد، مانند مرده است.
هوش مصنوعی: غیر از نیروی جسمانی، هیچ نیروی دیگری وجود ندارد و این دنیا پر از زحمت و مشکلات است.
هوش مصنوعی: هر وقت کسی از شوق و شادی حرف بزند و حال خوبی داشته باشد، دیگر نگران زین و مهار هم نیست.
هوش مصنوعی: از خر پایین آمده و پابرهنه به گلزاری میرود که در آن هیچ خاری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چه جای نگرانی است از رفتن خر و بردن ریسمان بر او، زیرا این خر ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: به خود نبال و فریب نخور به زیباییها و تجملات دنیا، زیرا در زیر ظاهر زیبا، حقیقتی خالی و بیارزش وجود دارد.
هوش مصنوعی: دیگر فتنهای به راه انداز در این شهر، زیرا در عشق هیچ قاعده و قانونی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: پردهها را کنار بزنید، زیرا عشق باعث شده که عاشق از شرم و نگران بودن خالی باشد.
هوش مصنوعی: آتش را در این گفتگو بیفروز و بر کسی که در سخن تو اعترافی ندارد، فشار بیاور.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زمانه نغزگفتاری ندارد
و گر دارد چو تو باری ندارد
جهان جز من جهانداری ندارد
وگر دارد چو من باری ندارد
جمادست آن که دل داری ندارد
یقین می دان که جان باری ندارد
تو آن منگر که صاحب دولت این جا
به جز عیش و طرب کاری ندارد
اگرچه ملک و مال و جاه دارد
[...]
دلی کو چون تو دلداری ندارد
بر اهل عشق مقداری ندارد
ز سر تا پای زلفت یک شکن نیست
که در هر مو گرفتاری ندارد
ندانم زاهدی کز کفر زلفت
[...]
فلک با ما سر یاری ندارد
بجز میل دلا زاری ندارد
ز پهلوی من این گردون بیمهر
جز آهنگ جگر خواری ندارد
چه بیدادست یا رب چرخ گردان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.