به حق آن که در این دل به جز ولای تو نیست
ولی او نشوم کو ز اولیای تو نیست
مباد جانم بیغم اگر فدای تو نیست
مباد چشمم روشن اگر سقای تو نیست
وفا مباد امیدم اگر به غیر تو است
خراب باد وجودم اگر برای تو نیست
کدام حسن و جمالی که آن نه عکس تو است
کدام شاه و امیری که او گدای تو نیست
رضا مده که دلم کام دشمنان گردد
ببین که کام دل من به جز رضای تو نیست
قضا نتانم کردن دمی که بیتو گذشت
ولی چه چاره که مقدور جز قضای تو نیست
دلا بباز تو جان را بر او چه میلرزی
بر او ملرز فدا کن چه شد خدای تو نیست
ملرز بر خود تا بر تو دیگران لرزند
به جان تو که تو را دشمنی ورای تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و ارادت خود به معشوق (که ممکن است نماد خداوند باشد) اشاره میکند و میگوید که در دلش تنها ولای او وجود دارد و هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد. او از فدای جانش برای معشوق سخن میگوید و میخواهد که تمام امید و وجودش فقط برای او باشد. شاعر به زیبایی و عظمت معشوق اشاره کرده و میگوید که هیچ زیبایی و سلطانی را نمیبیند که با او قابل مقایسه باشد. همچنین، او از درد و رنجی که عدم رضایت معشوق به او میدهد، سخن میگوید و تأکید میکند که نمیتواند لحظهای بدون او زندگی کند و دلبستهاش است. شعر او را به نوعی دعوت به فدایی و تسلیم در برابر عشقش میخواند.
هوش مصنوعی: به خداوندی که در دل من جز عشق تو وجود ندارد، اگر من از دوستان و اولیای تو نباشم، نخواهم شد.
هوش مصنوعی: اگر جانم بیغم باشد، اما فدای تو نشود، ارزشی ندارد. و اگر چشمانم روشن باشد، ولی تو سقا نباشی، این روشنی هم بیمعناست.
هوش مصنوعی: اگر امید من به غیر تو باشد، پس وفا وجود ندارد و اگر وجودم برای تو نباشد، پس باید خراب شود.
هوش مصنوعی: کدام زیبایی و جذابیتی وجود دارد که مانند تو باشد؟ کدام پادشاه و بزرگزادهای هست که در برابر تو غلام و خدمتکار نباشد؟
هوش مصنوعی: لطفاً از من نخواه که رضایت کسی را فراهم کنم، زیرا اگر چنین کنم، دل دشمنان شاد میشود. بدان که تنها چیزی که دل من را شاد میکند، رضایت توست.
هوش مصنوعی: نمیتوانم لحظهای را که بدون تو سپری شده است از سرنوشت و قضا خارج کنم، اما چه میتوان کرد وقتی جز اراده تو کاری نمیتوان کرد؟
هوش مصنوعی: ای دل، جانت را فدای او کن، چرا در برابرش میلرزی؟ برای او نلرزد، این چه جای نگرانی است؟ آیا خداوند تو نیست؟
هوش مصنوعی: خودت را بسوزان تا دیگران از تو بترسند، چون هیچ کس مانند تو دشمنی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به حق آن که مرا هیچ کس به جای تو نیست
جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست
جفا چه باید کردن بر آن که در تن او
روانِ شیرین، شیرینتر از هوای تو نیست
بنفشه مویا! یک موی نیست بر تن من
[...]
بهشت من بدو گیتی بجز سرای تو نیست
مرا بهشت و سرا هم بجز برای تو نیست
دلم نباشد راضی بدل ربودن آن
گه بسته با دل و جانی و او بجای تو نیست
تنم بپای ببست و دلم بپای ببست
[...]
بحقّ تو، بحق مهر تو، بصحبت تو
که دیده بر کنم ار دیده در رضای تو نیست
ترا خوش است که هر کس ترا بجای منست
مرا بتر که مرا هیچ کس بجای تو نیست
ز کوش ای دل پردرد پای باز مکش
وگرچه دانم کاین بادیه بپای تو نیست
و آستانه سر درد بر زمین میزن
که پیشگاه سرای جلال جای تو نیست
چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست
جهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیست
سزای آنک زید بیرخ تو زین بترست
سزای بنده مده گرچه او سزای تو نیست
نثار خاک تو خواهم به هر دمی دل و جان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.