کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست
آنک به رقص آورد کاهل ما را کجاست
آنک به رقص آورد پرده دل بردرد
این همه بویش کند دیدن او خود جداست
جنبش خلقان ز عشق جنبش عشق از ازل
رقص هوا از فلک رقص درخت از هواست
دل چو شد از عشق گرم رفت ز دل ترس و شرم
شد نفسش آتشین عشق یکی اژدهاست
ساقی جان در قدح دوش اگر درد ریخت
دردی ساقی ما جمله صفا در صفاست
باده عشق ای غلام نیست حلال و حرام
پر کن و پیش آر جام بنگر نوبت که راست
ای دل پاک تمام بر تو هزاران سلام
جمله خوبان غلام جمله خوبی تو راست
سجده کنم پیش یار گوید دل هوش دار
دادن جان در سجود جان همه سجدههاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف حالاتی از عشق و رقص اشاره میکند. او از بیداری کالبدی که در خواب و کاهلی بود، میگوید و به شوق و عشق اشاره میکند که انسان را به رقص و جنبش در میآورد. دل در عشق گرم شده و ترس و شرم را فراموش میکند. تصویر ساقی و باده عشق نیز به نوعی شوری و صفا در زندگی میبخشد، درحالیکه شاعر به زیبایی دل اشاره کرده و از آن به عنوان حصار خوبیها یاد میکند. سرانجام، سجده کردن در برابر محبوب به معنای تسلیم کامل در عشق و جان دادن در این راه است، که همه سجدهها را معنادار میسازد.
هوش مصنوعی: بدن ما از خواب و بیتحرکی بیدار شد و اکنون به رقص درآمده، اما ما نمیدانیم که آن حال و نشاط کجاست.
هوش مصنوعی: اینجا دل به شور و رقص آمده است و از درد و غمهایش کاسته شده. بوی محبتش همه جا را پر کرده، اما دیدن او به تنهایی معنی و حس خاصی دارد و جدا از این حال و هواست.
هوش مصنوعی: حرکت مردم ناشی از عشق است و عشق از ابتدا وجود داشته است، همانطور که رقص باد از آسمان و رقص درختان از باد نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی دل انسان از عشق شعلهور میشود، احساس ترس و شرم از دل او دور میشود و نفسش به شوق و هیجان میافتد. عشق در این جا مانند یک اژدهای پرقدرت و سوزان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ای ساقی عزیز، اگر دیشب در میکشتن، درد و غمی وجود داشت، باید بگویم که احوال ما همواره پر از صفا و زیبایی است.
هوش مصنوعی: شراب عشق، ای خدمتگزار، نه حلال دارد و نه حرام. آن را پر کن و جام را به من بده تا ببینم زمان چگونه است.
هوش مصنوعی: ای دل پاک، هزار بار بر تو درود میفرستم؛ همۀ نیکان و خوبان، خدمتگزار تو هستند و همۀ خوبیها به تو تعلق دارد.
هوش مصنوعی: من در برابر معشوق سجده میکنم، اما او میگوید مراقب باش؛ زیرا فدای او شدن در حالت سجده، جانم را در اختیار میگذارد و این حالت سرشار از معناست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم
راستتر از سروقد نیست نشانی راست
هست گواه قمر چستی و خوبی و فر
[...]
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
[...]
در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست
نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
بر سر آب حیات خیمه زده جان ما
این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست
بر در بیگانگان هرزه چرا میرویم
[...]
قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست
ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
عقل تبّرا کند از دل دنیاپرست
دل نبود گر نرفت بر روش عقل راست
دنیی و دین پیش ما هست مثال دو رعد
[...]
این همه پروانهها، سوخته از چپ و راست
شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟
شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟
وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست
چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.