گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

از دل به دل برادر گویند روزنیست

روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست

هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر

گر فاضل زمانه بود گول و کودنیست

زان روزنه نظر کن در خانه جلیس

بنگر که ظلمت است در او یا که روشنیست

گر روشن است و بر تو زند برق روشنش

می‌دان که کان لعل و عقیق است و معدنیست

پهلوی او نشین که امیر است و پهلوان

گل در رهش بکار که سروی و سوسنی است

در گردنش درآر دو دست و کنار گیر

برخور از آن کنار که مرفوع گردنیست

رو رخت سوی او کش و پهلوش خانه گیر

کان جا فرشتگان را آرام و مسکنیست

خواهم که شرح گویم می‌لرزد این دلم

زیرا غریب و نادر و بی‌ما و بی‌منیست

آن جا که او نباشد این جان و این بدن

از همدگر رمیده چو آبی و روغنیست

خواهی بلرز و خواه ملرز اینت گفتنیست

گر بر لب و دهانم خود بند آهنیست

آهن شکافتن بر داوود عشق چیست

خامش که شاه عشق عجایب تهمتنیست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۴۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

نشنیده‌ای که زیر چناری کدوبنی

بررُست و بردمید برو بر، به روز بیست؟

پرسید از آن چنار که «تو چند ساله‌ای؟»

گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»

خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز

[...]

انوری

نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بنی

برجست و بر دوید برو بر به روز بیست

پرسید از چنار که تو چند روزه‌ای

گفتا چنار عمر من افزون‌تر از دویست

گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم

[...]

حمیدالدین بلخی

گه شمس در اقامت و گاه بدر در مسیر

که برق در بستم و گاه ابر می گریست

اندر دهان دهر گه این رفت و آن بماند

و اندر زبان خلق گه این مرد و آن بزیست

این را حیات کوته و آنرا امل دراز

[...]

امیرخسرو دهلوی

من کیستم که این غم تو با چو من کسی ست

طوفان آتشی چه به دنباله خسی ست

خود را ببین در آینه و انصاف ما بده

کز چون تویی جدا شدن اندازه کسی ست

گر زانکه باد هجر مرا برد همچو خس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه