از دل به دل برادر گویند روزنیست
روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست
هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر
گر فاضل زمانه بود گول و کودنیست
زان روزنه نظر کن در خانه جلیس
بنگر که ظلمت است در او یا که روشنیست
گر روشن است و بر تو زند برق روشنش
میدان که کان لعل و عقیق است و معدنیست
پهلوی او نشین که امیر است و پهلوان
گل در رهش بکار که سروی و سوسنی است
در گردنش درآر دو دست و کنار گیر
برخور از آن کنار که مرفوع گردنیست
رو رخت سوی او کش و پهلوش خانه گیر
کان جا فرشتگان را آرام و مسکنیست
خواهم که شرح گویم میلرزد این دلم
زیرا غریب و نادر و بیما و بیمنیست
آن جا که او نباشد این جان و این بدن
از همدگر رمیده چو آبی و روغنیست
خواهی بلرز و خواه ملرز اینت گفتنیست
گر بر لب و دهانم خود بند آهنیست
آهن شکافتن بر داوود عشق چیست
خامش که شاه عشق عجایب تهمتنیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این ابیات به اهمیت دریافتن و درک کردن معرفت دل و شناخت همنشین از راه دل و قلب پرداخته است و شاعر بیان کرده است که اگر از راه دل در کسی، نور و روشنایی میبینی او را از دست مده که چنین افرادی کمیاب هستند و باید قدر آنها را مانند گنج بدانی. در پایان شاعر به قدرت و زورمندی عشق پرداختهاست که چنان قوی است که قفلهای آهنی و زنجیرهای آهنین را میشکافد و راه خود را باز میکند.
ای دوست، شنیدهای که میگویند: «از دل به دل، پنجره و دریچهای هست» فرض کن پنجره نه، سوراخ سوزنی راه هست.
هر کس که از این راه، غافل شد خود اگر دانشمند روزگار است، ابله و کودنی بیش نیست.
از آن روزنه در خانه همنشین خود نظر کن ببین در آنجا نور هست یا تاریکی.
اگر آنجا روشن است و نور آن بر تو میزند، قدر آن را بدان که گنج و معدن جواهری است.
با او همراه شو که شاه و پهلوان است، او را محترم بدار که عزیز و لطیفی است.
به او مهر بورز و از او جدا مشو و از او بهره ببر که آزاده و سرفرازی است.
برو و در کنار خانه او و نزدیک او اقامت گزین که در آنجا فرشتگان هستند.
میخواهم که بیشتر توضیح دهم اما دلم میلرزد زیرا چیز عجیب، کمیاب و بیما و منیست.
آنجا که او نیست تن و روان آدمی، ازهم گسسته و بیگانهاند همچون آب و روغن.
خواهی اهمیت بده و خواهی اهمیت مده تو را این گفتنی است؛ اگر حتی قفل آهنی بر دهانم بزنند
باز کردن و شکافتن آهن برای داوود عشق دشوار نیست و آسان است؛ خامش که شاه عشق، عجب قوی و زورمند است همچون رُستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نشنیدهای که زیر چناری کدوبنی
بررُست و بردمید برو بر، به روز بیست؟
پرسید از آن چنار که «تو چند سالهای؟»
گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»
خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
[...]
می کوش در سخا که بهشتی صفت سخیست
بدخو مشو که خوی بد از طبع دوزخی است
نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
برجست و بر دوید برو بر به روز بیست
پرسید از چنار که تو چند روزهای
گفتا چنار عمر من افزونتر از دویست
گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم
[...]
گه شمس در اقامت و گاه بدر در مسیر
که برق در بستم و گاه ابر می گریست
اندر دهان دهر گه این رفت و آن بماند
و اندر زبان خلق گه این مرد و آن بزیست
این را حیات کوته و آنرا امل دراز
[...]
من کیستم که این غم تو با چو من کسی ست
طوفان آتشی چه به دنباله خسی ست
خود را ببین در آینه و انصاف ما بده
کز چون تویی جدا شدن اندازه کسی ست
گر زانکه باد هجر مرا برد همچو خس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.