گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست

میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست

باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد

باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست

آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین

آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست

حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس

روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست

رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری

ذره ذره خاک را از خالق جبار مست

تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند

مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست

بیخ‌های آن درختان می نهانی می‌خورند

روزکی دو صبر می‌کن تا شود بیدار مست

گر تو را کوبی رسد از رفتن مستان مرنج

با چنان ساقی و مطرب کی رود هموار مست

ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده

دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انکار مست

باد را افزون بده تا برگشاید این گره

باده تا در سر نیفتد کی دهد دستار مست

بخل ساقی باشد آن جا یا فساد باده‌ها

هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست

روی‌های زرد بین و باده گلگون بده

زانک از این گلگون ندارد بر رخ و رخسار مست

باده‌ای داری خدایی بس سبک خوار و لطیف

زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروار مست

شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست

کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۹۰ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

مولانا

از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست

وز جمال لایزالی هفت و پنج و چار مست

این قیامت بین که گویی آشکارا شد ز غیب

خم و کوزه حوض کوثر از می جبار مست

تن چو سایه بر زمین و جان پاک عاشقان

[...]

اسیری لاهیجی

دوش دیدم یار مست و جمله اغیار مست

جام مست و باده مست و خانه خمار مست

جان ما مست و حریفان مست و ساقی مست مست

بزم مست و شاهد و مطرب همه یکبارمست

عقل مست و عشق مست و عاشق و معشوق مست

[...]