از اول امروز حریفان خرابات
مهمان توند ای شه و سلطانِ خرابات
امروز چه روزست؟ بگو روز سعادت
این قبله دل کیست؟ بگو جان خرابات
هرگز دل عشاق به فرمان کسی نیست
کاو مست خرابست به فرمان خرابات
صد زهره ز اسرار به آواز درآمد
کز ابر برآ ای مه تابان خرابات
ما از لب و دندان اجل هیچ نترسیم
چون زنده شدیم از بت خندان خرابات
بر گاو نهد رخت و به عشق آید جانمست
کاین رخت گرو کن برِ دربانِ خرابات
هر جان که به شمس الحق تبریز دهد دل
او کافر خویش است و مسلمان خرابات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بر گاو رخت نهادن یعنی دار و ندار و تمام مایملک
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مائیم و می صحبت رندان خرابات
سرگشته در آن کوچه چو رندان خرابات
میخانهٔ ما وقف و سبیل است به رندان
جاوید به فرمودهٔ سلطان خرابات
مستیم و خرابیم و سر از پای ندانیم
[...]
ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات
رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات
از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم
دل می رود از دست به دستان خرابات
شمع و گل و می بر سر هم ریخته هرسو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.