گنجور

 
مولانا

روزن دل! آه چه خوش روزنی

یا تو مگر روزن یار منی

عمرک یا نخلة هل تأذنی

نحو جنی غصنک کی نجتنی

روزن آن خانه اگر نیستی

پس تو ز چه روی چنین روشنی

کل سراج حدث ینطفی

غیرک یا اصلی یا معدنی

هرچه کند چرخ مطوق بود

جز تو که بنیاد بقا می‌کنی

اتخذ الحرص هنا مسکنا

دونک یا نفس فلا تسکنی

دانهٔ دامست، چرا می‌خوری؟!

آهن سردست، چرا می‌زنی؟!

شربة اهوائک مسمومة

حیلة اعدائک فی‌المکمن

سخته کمانیست، پس این کمین

بر پر! چون تیر، چرا ایمنی؟!

قد نفد العمر وضاق‌المدی

خذ بیدالهالک یا محسنی

گر دو جهان ملک شود مرمرا

بی‌تو گدایم، نشوم من غنی

غیر سنا وجهک لا نشتهی

ای وسوی عشقک لا نقتنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

ای شده مشغول به ناکردنی،

گرد جهان بیهده تا کی دنی؟

آهن اگر چند گران شد، تورا

سلسله بایدت ازو ده منی

چونکه نشوئی به خرد روی جهل

[...]

مسعود سعد سلمان

ای فلک ار جای فرشته شدی

چند از این عادت اهریمنی

هر چه خوری از نفس من خوری

وآنچه زنی بر جگر من زنی

خون رود از دیده من روز و شب

[...]

مولانا

در دل من پردهٔ نو می‌زنی

ای دل و ای دیده و ای روشنی

پرده توی وز پس پرده توی

هر نفسی شکل دگر می‌کنی

پرده چنان زن که بهر زخمهٔ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه