یار آمد به صلح ای اصحاب
ما لکم قاعدین عند الباب
نوبت هجر و انتظار گذشت
فادخلوا الدار یا اولی الالباب
آفتاب جمال سینه گشاد
فاخلعوا فی شعاعه الاثواب
ادب عشق جمله بیادبیست
أمّة العشق عشقهم آداب
بادهٔ عشق ننگ و نام شکست
لا رئوساً تری و لا اذناب
لذت عشق با دماغ آمیخت
کامتزاج العبید بالارباب
دختران ضمیر سرمستند
وسط روض القلوب و الدولاب
گر شما محرم ضمیر نهاید
فاسئلوهن من وراء حجاب
شمس تبریز جام عشق از تو
و خذ الکبد للشراب کباب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر معروف فارسی، مولوی، به موضوع عشق و روحانیت اشاره دارد. شاعر به دوستانش میگوید که زمان انتظار و جدایی به پایان رسیده و حالا وقت ورود به دنیای عشق و خوشی است. او از زیبایی و روشنی عشق صحبت میکند و بیان میکند که در عشق، همه چیز باید کنار گذاشته شود. همچنین هشدار میدهد که اگر کسی به عمق عشق نرسد، نباید به آن نزدیک شود. در پایان، از شمس تبریز به عنوان منبع عشق یاد میکند و تأکید میکند که عشق باید با اشتیاق و افتادگی پذیرفته شود.
هوش مصنوعی: دوست به صلح و دوستی آمد، ای همراهان! شما چرا در درگاه منتظر نشستهاید؟
هوش مصنوعی: زمان دوری و انتظار به پایان رسید، حالا وارد خانه شوید ای صاحبان اندیشه و عقل.
هوش مصنوعی: آفتاب زیبایی دلها را باز میکند، پس در پرتو آن لباسها را از تن درآورید.
هوش مصنوعی: در عشق، تمام آداب و رسوم به نوعی نادیده گرفته میشود و عشق خود به تنهایی قواعد و اصول خاصی دارد.
هوش مصنوعی: جام عشق نه مایهٔ ننگ است و نه نشانی از شکست، نه به سرها و نه به دمی.
هوش مصنوعی: لذت عشق مانند ترکیب بوی مشام با طعم شیرینی عشق است. این احساس به گونهای است که عشق و وابستگی بین دوست و معشوق به هم میآمیزند و یک تجربه خوشایند را رقم میزنند.
هوش مصنوعی: دختران در دل و جان شاداب و سرخوشند، در میان باغ محبت و دنیای چرخشی زندگی.
هوش مصنوعی: اگر شما به دلها راه ندارد، از آنها سوال کنید پشت پرده.
هوش مصنوعی: شمس تبریز از تو میخواهد که با عشق به سوی او بیایی، و از زندگی لذت ببری، درست مانند کبابی که در گرما سرخ میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر سؤالی کز آن لب سیراب
دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید
گفت پیدا بشب بود مهتاب
گفتم از تو که برده دارد مهر
[...]
به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟
چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟
زانکه مدهوش گشتهاند همه
[...]
لاله داری شکفته بر مهتاب
مشگ داری گرفته بر مه تاب
مشگ چون موی تو ندارد بوی
ماه چون روی تو ندارد تاب
پیل با عشق تو ندارد پای
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
من مسکین در این رباط خراب
ساخته خانه بر ره سیلاب
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.