اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی
ببینی آنچ نبی دید و آنچ دید ولی
خدا ندانی خود را و خاص بنده شوی
خدای را تو ببینی به رغم معتزلی
اگر تو رند تمامی ز احمقان بگریز
گشا دو چشم دلت را به نور لم یزلی
مگوی عیب کسان را به غیب دان بنگر
زبان ز جهل بدوز و دگر مکن دغلی
وضو ز اشک بساز و نماز کن به نیاز
خراب و مست شو ای جان ز باده ازلی
برآر نعره ارنی به طور موسی وار
بزن تو گردن کافر غزا بکن چو علی
دکان قند طلب کن ز شمس تبریزی
تو مرد سرکه فروشی چه لایق عسلی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مراست عشقی افتاده با تو ، لم یزلی
غزل تو گویم ، که لایق غزلی
ز حکم لم یزلی عشق تو رسید بمن
چگونه دفع توان کرد حکم لم یزلی ؟
منم که در همه عالم بعاشقی مثلم
[...]
جلال دین نبی پادشاه شرق علی
که از شجاعت و از جود چون علی مثلی
ز نسل شاه حسین بن ذوالفقاری و هست
سر حسام ترا سهم ذوالفقار علی
بنور عدل تو آراسته است ملکت شرق
[...]
زهی زقد و رخت سرو و لاله را خجلی
به سرو عقل ربایی به لاله دل گسلی
به سرو برگذری سرو را بود خواری
به لاله در نگری لاله را بود خجلی
به باغ اگر نرسد سرو، سرو را عوضی
[...]
بر آن سری که دل مستمند ما بخلی
اگر به دل برهم از تنم به جان بحلی
تو را رسد که اگر که بر قبیله ی آدم
به حسن ناز کنی حق به دست توست بلی
به بوسه ای ز تو راضی نبوده ایم بیار
[...]
خوشا شراب محبت ز ساغر ازلی
قدح بروی صبوحی کشان لم یرلی
ز دست ساقی تحقیق اگر خوری جامی
شراب را ابدی دان و جام را ازلی
بزیر جامه چو زنّار بینمت چون شمع
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.