بزم و شراب لعل و خرابات و کافری
مُلک قلندرست و قلندر از او بری
گویی: "قلندرم من" و این دلپذیر نیست
زیرا که آفریده نباشد قلندری
تا کی عُطارِد از زحل آرد مُدبّری؟
مریخ نیز چند زند زخم خنجری؟
تا چند نعلریز کند پیک ماه نیز؟
تا چند زهره بخش کند جام احمری؟
تا چند آفتاب به تف مطبخی کند؟
بازار تنگ دارد برخلقْ مشتری؟
تا چند آب ریزد دولاب آسمان؟
تا چند آب نشف کند برج آذری؟
تا چند شب پناه حریفان بد شود؟
تا چند روز پرده درَد بر مستریّ؟
تا چند دی برآرد از باغها دمار
تا کی بهار دوزد دیباج اخضری؟
زین فرقت و غریبی، طبعم ملول شد
ای مرغِ روح وقت نیامد که بر پری؟
وین پرّ درشکستهٔ پرخونِ خویش را
سوی جناب مالک و مخدوم خود بری
اندر زمین چه چفسی، نی کوه و آهنی
زیر فلک چه باشی؟ نی ابر و اختری
زان حسن آبدار چو تازه کنی جگر
نی آب خضر جویی نی حوض کوثری
ای آب و روغنی که گرفتار آمدی
با آنچ در دل است نگویی چه درخوری؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی مسائل وجود و سرنوشت انسان میپردازد. او به زندگی پرزحمت و رنجآور اشاره میکند و از عشق، جدایی و غریبیهای روح سخن میگوید. شاعر از زیباییهای دنیا و درد و رنجی که انسانها تحمل میکنند، گلهمند است و از جاری بودن زمان و بیرحمی آن شکایت میکند. او احساس میکند که زندگی به نوعی بیمعناست و آرزو دارد روحش از قید و بندها آزاد شود و به سوی معشوق واقعیاش پرواز کند. در نهایت، شاعر به کنایهای از کشمکشها و مشکلات بشری پرداخته و بر لزوم جستوجوی حقیقت تأکید میکند.
هوش مصنوعی: جشن و شادی، و شراب قرمز، و میخانه حال و هوای خاصی دارد و کسی که در این حال بیخیال است، از تمام ظواهر دنیا دور است و به حقیقت و معنا نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد من مانند یک قلندر هستم، اما این احساس خوشایند نیست؛ چرا که اگر واقعاً قلندری وجود نداشته باشد، باید بگویم که من هم واقعی نیستم.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی تداوم و تکرار بدیها و مشکلات در زندگی میپردازد. شاعر در اینجا به این نکته اشاره میکند که تا چه زمانی باید از اثرات منفی یا آسیبهای ناشی از رفتارها و تصمیمات غلط رنج ببریم. به عبارتی نیز، سؤال میکند که چه مدت باید با زخمها و ناراحتیهای ناشی از این وضعیت زندگی کنیم و تحمل کنیم.
هوش مصنوعی: چقدر دیگر، پیک ماه نعل میریزد و چقدر بیشتر، زهره به ما جامی از شراب میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا چه زمانی آفتاب (نماد زمان یا روزگار) به حرارت (تف مطبخی) خود ادامه میدهد، و در نتیجه بازار برای مردم (مشتریان) تنگ و محدود خواهد بود. به عبارتی، وقتی که شرایط بر وفق مراد نیست و یا به نوعی فشار وجود دارد، مردم در دسترسی به خواستههای خود دچار مشکل میشوند.
هوش مصنوعی: تا کی باران از آسمان ببارد و زمین را تر کند؟ تا کی درختان آذری، میوههای خود را به زمین بدهند؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا کی باید منتظر ماند که دیگران به ما کمک کنند یا به ما پناه دهند و تا کی باید درد و رنج را تحمل کرد. به نوعی انتظار و تحمل فشارهایی که در زندگی وجود دارد را به تصویر میکشد و نشان میدهد که نمیتوان همیشه به امید دیگران نشست.
هوش مصنوعی: چند بار دیگر از باغها تابستان میگذرد و چه زمانی بهار میتواند زیباییهای خود را از دی لباسهای سبز و زیبا برباید؟
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی و غم و غریبی، حال و روزم کسالتبار و بیحاله. ای روح من، آیا وقت پروازت نرسیده است؟
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که با وجود زخمی شدن و تحمل درد، شخص باید امید و درخواست خود را به سمت کسی که او را مورد لطف و حمایت قرار میدهد، بفرستد. این فرد به نوعی در جستجوی بخشش و یاری از شخصیتی بزرگ و محترم است.
هوش مصنوعی: در زمین چه لذتی وجود دارد؛ نی کوه و آهنی، در آسمان چه جایگاهی داری؛ نی ابر و ستارهای.
هوش مصنوعی: اگر زیباییهای دلنواز را تازه کنی، نه آب خنک و زلال نهر خضر به کار میآید و نه آب حوض کوثر.
هوش مصنوعی: ای آب و روغن، تو که به چیزی که در دل داری گرفتار شدهای، نیازی نیست بگویی چه چیزی برای تو مناسب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.