مطرب چو زخمهها را بر تار میکشانی
این کاهلان ره را در کار میکشانی
ای عشق چون درآیی در عالم جدایی
این بازماندگان را تا یار میکشانی
کوری رهزنان را ایمن کنی جهان را
دزدان شهر دل را بر دار میکشانی
مکار را ببینی کورش کنی به مکری
چون یار را ببینی در غار میکشانی
بر تازیان چابک بندی تو زین زرین
پالانیان بد را در بار میکشانی
سوداییان ما را هر لحظه مینوازی
بازاریان ما را بس زار میکشانی
عشاق خارکش را گلزار مینمایی
خودکام گل طرب را در خار میکشانی
آن کو در آتش آید راهش دهی به آبی
و آن کو دود به آبی در نار میکشانی
موسی خاک رو را ره میدهی به عزت
فرعون بوش جو را در عار میکشانی
این نعل بازگونه بیچون و بیچگونه
موسی عصاطلب را در مار میکشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون زخمه رجا را بر تار میکشانی
کاهل روان ره را در کار میکشانی
ای عشق چون درآیی در لطف و دلربایی
دامان جان بگیری تا یار میکشانی
ایمن کنی تو جان را کوری رهزنان را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.