همه چون ذره روزن ز غمت گشته هوایی
همه دردی کش و شادان که تو در خانه مایی
همه ذرات پریشان همه کالیوه و شادان
همه دستک زن و گویان که تو خورشیدلقایی
همه در بخت شکفته همه با لطف تو خفته
همه در وصل بگفته که خدایا تو کجایی
همه همخوابه رحمت همه پرورده نعمت
همه شه زاده دولت شده در دلق گدایی
چو من این وصل بدیدم همه آفاق دویدم
طلبیدم نشنیدم که چه بد نام جدایی
بجز از باطن عاشق بود آن باطل عاشق
که ورای دل عاشق همه فعل است و دغایی
تو بر آن وصل خدایی تو بر آن روح بقایی
مده از جهل گوایی هله تا ژاژ نخایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به بیان حسی عمیق از عشق و وصل میپردازد. شاعر به توصیف حال و روز افراد مختلفی میپردازد که تحت تأثیر وجود معشوق قرار دارند و همه به شادمانی و دردی مشترک دچارند. این افراد، که به نوعی نماینده جامعه نیز هستند، در جستجوی معشوق و وصل او هستند و از جدایی ابراز ناامیدی میکنند. شاعر با تأکید بر اهمیت باطن و معنای واقعی عشق، از جهل و نادانی دوری میجوید و به تأمل در روح و حقیقت عشق میپردازد. در نهایت، این اشعار پیامی از وصال و تجلی الهی در تمامی موجودات را به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: همه مثل ذراتی هستند که از غم تو دچار تغییر حال شدهاند. همه درد را تحمل میکنند و شاد هستند، چون تو در میان آنان هستی.
هوش مصنوعی: همه موجودات در حال شادی و جنب و جوش هستند، در حالی که به تو، ای خورشید، نگاه میکنند و از وجود تو خوشحالند.
هوش مصنوعی: همه در خوشبختی و شادی هستند، همه به محبت تو آرامیدهاند، همه در وصل و ارتباط با هم هستند و فقط از خداوند میپرسند که تو کجا هستی.
هوش مصنوعی: همه کسانی که با رحمت سر و کار دارند، همگی از نعمتها بهرهمند شدهاند. همه آنها که در زندگی خود به موفقیت دست یافتهاند، در حالی که در لباس فقر و گدایی به سر میبرند.
هوش مصنوعی: زمانی که من این پیوند را دیدم، به همه جا دویدم و خواستم که او را پیدا کنم، اما نشنیدم که جدایی چه بدنامی دارد.
هوش مصنوعی: به جز از حقیقت عشق، هر چه دیگر وجود دارد، سرابی بیش نیست. زیرا آن چه فراتر از دل عاشق است، تنها اقداماتی بیاساس و تظاهرهای بیمعنی است.
هوش مصنوعی: تو به آن اتصال و ارتباط با خداوند دست یافتهای و از آنجا روح جاودانی و زندگی ابدی میگیری. از جهل و نادانی دوری کن و هرگز به سخنانی که بیپایه و بیمعنیاند اعتنا نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
[...]
تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرّ همایی
ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی
من بیچاره مسکین که به هجر تو اسیرم
تو خودم باز نپرسی که تو چونی و کجائی
چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی
[...]
مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی
و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی
هله ای دیده و نورم گه آن شد که بشورم
پی موسی تو طورم شدی از طور کجایی
اگرم خصم بخندد و گرم شحنه ببندد
[...]
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
[...]
گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی
بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی
مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی
بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.