مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی
ز تو پرماه شود چرخ چو بر چرخ برآیی
کی بود چرخ و ثریا که بشاید قدمت را
و اگر نیز بشاید ز تو یابند سزایی
همه بیخدمت و رشوت رسد از لطف تو خلعت
نه عدم بود من و ما که بدادی من و مایی
ز من و ماست که جانی بگشادهست دکانی
و اگر نه به چه بازو کشد او قوس خدایی
غلطی جان غلطی جان همه خود را بمرنجان
نه مسیحی که به افسون به دمی چشم گشایی
به سحرگاه و مشارق که شود تیره رخ مه
کی بود نیم چراغی که کند نورفزایی
چه کشیمش چه کشیمش تو بیا تا که کشیمش
که چراغ خلق است این بر آن شمع سمایی
مشکی را مشکی را مشکی پرهوسی را
چه کشانی چه کشانی به مطارات همایی
چو رخ روز ببیند ز بن گوش بمیرد
ز چه رفتی ز چه مردی تو چنین سست چرایی
زر و مال تو کجا شد پر و بال تو کجا شد
عم و خال تو کجا شد و تو ادبار کجایی
هله بازآ هله بازآ به سوی نعمت و ناز آ
که منت بازفرستم ز پس مرگ و جدایی
پر و بال تو بریدم غم و آه تو شنیدم
هله بازت بخریدم که نه درخورد جفایی
ز پس مرگ برون پر خبر رحمت من بر
که نگویند چو رفتی به عدم بازنیایی
کتب الله تعالی کرم الله توالی
فتدلی و تجلی بعث العشق دوایی
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
خمش و آب فرورو سمک بحر وفایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عشق الهی اشاره دارد و بیانگر وابستگی انسان به نور و لطف خداوند است. شاعر میگوید که برای روشنایی و زیبایی، نیاز به حضور و رحمت الهی دارد. او از چرخ و ثریا به عنوان نمادهای زیبایی و نور یاد میکند و بر این باور است که بدون کمک خداوند، هیچکس به جایی نمیرسد. شاعر در عین حال به محدودیتهای انسانی و ناپایداری دنیا اشاره میکند و از خداوند میخواهد که دوباره به سوی او بازگردد تا از نعمت و رحمتش بهرهمند شود. در نهایت، شعر به تجلی عشق و کرم الهی و تأثیرات آن بر زندگی انسانها میپردازد.
هوش مصنوعی: ماه ما درخشان نمیشود مگر این که تو به چرخش درآیی؛ وقتی تو بر آسمان ظاهر شوی، چرخش آسمان نیز مانند ماه روشن میشود.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند چرخ فلک و ستارهی ثریا را در مقابل قدمهای تو قرار دهد؟ و اگر هم چرخش آنها چنین امکانی داشته باشد، تو سزاوارتر از آنی که چیزی از آنها دریافت کنی.
هوش مصنوعی: همه خدمتها و پاداشهایی که به ما میرسد، از رحمت و لطف توست. نبودن من و ما در کنار هم به معنای نادیده گرفتن ما نیست، بلکه تو به ما هدیهها و امکاناتی دادهای.
هوش مصنوعی: از وجود من و ماست که انرژی و روحی در زندگی ایجاد شده است و اگر این نیرو و جانی نباشد، چگونه میتواند جهان را با قدرت خود به پیش براند؟
هوش مصنوعی: ای جان، خودت را به زحمت نینداز و نرنجان. این گونه نیست که مانند مسیحی، با یک جادو و فریب، در یک آن به روشنایی برسید.
هوش مصنوعی: در سحرگاه و هنگام طلوع خورشید، زمانی که چهره ماه دچار تیرگی میشود، دیگر چه نوری وجود دارد که بتواند در این تاریکی روشنایی ببخشد؟
هوش مصنوعی: هر چه درنگ کنیم و یا تلاش کنیم، تو بیا تا این موضوع را روشن کنیم، چرا که این مسئله برای مردم اهمیت دارد و این روشنایی به آن شمع آسمانی وابسته است.
هوش مصنوعی: در این بیت، راوی به زیبایی و سادگی مسألهای عمیق اشاره میکند. او به رنگ مشکی و جذابیتهایش اشاره میکند و از این که کسی با آرزوهایش چه کارهایی ممکن است انجام دهد سخن میگوید. همچنین، به پرواز و آزادی در افقهای بالاتر و رسیدن به آرزوها اشاره میکند. این بیان به نوعی نشاندهندهی تلاش برای رسیدن به هدفها و آرزوهای عمیقتر است.
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات را در روز میبینم، از عمق وجودم به مرگ نزدیک میشوم. چرا رفتی و چرا اینطور سست و ضعیف شدی؟
هوش مصنوعی: مال و ثروت تو کجا رفت؟ زیباییها و خصوصیات تو کجا شدند؟ و تو حالا در کجایی، در حالیکه این روزها به بگو و مگو افتادهای؟
هوش مصنوعی: بیایید دوباره، بیایید دوباره به سوی نعمت و زیبایی. زیرا من پس از مرگ و جدایی، با محبت و بخشش باز میگردم.
هوش مصنوعی: من بال و پر تو را شکستم و صدای غم و اندوهت را شنیدم. حال دوباره به سراغت میآیی که بخرمت، اما میدانم که این کار شایستهی بیاحترامی نیست.
هوش مصنوعی: پس از مرگ، رحمت من از تو دور نخواهد شد. نگذار کسی بگوید که وقتی رفتی به این دنیا بازنمیگردی و خبری از تو نخواهد بود.
هوش مصنوعی: خداوند مهربانی خود را نازل کرد و عشق را بهوجود آورد، که درمانی برای جانهاست.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی حال و هوای جوی و دریا را توصیف میکند. به نظر میرسد شاعر به توصیف تصویرهایی از حرکت و جریان آب و زندگی دریایی پرداخته است. احساسات و زیباییهای طبیعی در هم آمیخته شدهاند و تصویری زنده از دریا به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
[...]
تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرّ همایی
ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی
من بیچاره مسکین که به هجر تو اسیرم
تو خودم باز نپرسی که تو چونی و کجائی
چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی
[...]
مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی
و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی
هله ای دیده و نورم گه آن شد که بشورم
پی موسی تو طورم شدی از طور کجایی
اگرم خصم بخندد و گرم شحنه ببندد
[...]
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
[...]
گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی
بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی
مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی
بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.